نیک بخت نشود آن که برادرانش شوربخت اند . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفترسوم(117)
جمعه 95 اردیبهشت 3 , ساعت 8:43 عصر  

ادراک حقایق و بادهْ خوش‌گوار معارف

گلستان معرفت، هدیهْ انبیا

( 1108)ای عجب چون می‌نبیند این سپاه

 

عالمی ‏پر آفتاب چاشتگاه

( 1109)چشم باز و گوش باز و این ذکا

 

خیره‌ام در چشم‌بندی خدا

( 1110)من ازیشان خیره ایشان هم ز من

 

از بهاری خار ایشان من سمن

( 1111)پیششان بردم بسی جام رحیق

 

سنگ شد آبش به پیش این فریق

 اى عجب چون: شگفتا، چرا؟

این سپاه: اشاره به فرعونیان است.

آفتاب چاشتگاه: نور حقیقت.

چشم بندی: در این جا به معنی جادو نیست، بلکه کسانی که شایستگی ادارک حقایق را ندارند.اشاره دارد به آیه شریفه:«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»: به‌راستی بیافریدیم بهر دوزخ بسیاری از پریان و آدمیان. اینان را دل‌هایی است که بدان فهم نکنند و دیدگانی که بدان نبینند و گوش‌هایی که بدان نشنوند. آنان برگونهْ ستوران بل فروتر، اینان بی‏خبر‌انند.[1]

ذُکا: خورشید.

سَمَن: یاسَمن. گل معروف.

رَحیق: شراب صاف، شراب گوارا، و در آن اشاره است به این آیه از قرآن کریم« یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ»: سیراب مى‏شوند از باده ناب سر بمهر.» [2] و «جام رحیق» در این بیت استعاره از سخنان حق و موعظه است.

سنگ شد آبش: زیرا پروردگار اینها را شایستهْ هدایت نمی‏‏دانست.

( 1109) با این چشم و گوش باز و این زیرکى و تند فهمى از چشم بندى خدا در حیرتم که چه سان اینها حق را نمى‏بینندو ( 1110) من از کار آنها و آنها از کار من در حیرتند از یک بهار براى آنها خار و براى من گل و یاسمن روئیده است‏. ( 1111) جام آب خالص پیش آنها بردم آبش بسنگ بدل شد.

شگفتا که چرا قوم، این جهان را که از آفتاب عالم‌تاب، روشن و درخشان شده مشاهده نمی‏‏کنند. این جهان مظهر شمس حقیقت و خورشید آیات ربّانی است. عجیب است که این قوم به ظاهر مردم هوشیاری هستند. چشم این قوم باز است، گوششان تیز است، ولی از چشم‌بندی حضرت حق، مات و متحیرند.

 

 ( 1112)دستهْ گل بستم و بردم به پیش

 

هر گلی چون خار گشت و نوش نیش

( 1113)آن نصیب جان بی‌خویشان بود

 

چون‌که با خویش‌اند پیدا کی شود

( 1114)خفته‌ْ بیدار باید پیش ما

 

تا به بیداری ببیند خواب‌ها

( 1115)دشمن این خوابِ خوش شد فکر خلق

 

تا نخسپد فکرتش بستست حلق

( 1116)حیرتی باید که روبد فکر را

 

خورده حیرت فکر را و ذکر را

( 1117)هر که کامل‌تر بود او در هنر

 

او به معنی پس به صورت پیش‌تر

 آن: توفیق الهى که از آن به «جام رحیق» و «دسته گل» تعبیر کرد.

بى‏خویش: آن که خودى( نفس وهوای نفس و مطامع دنیا) را رها کرده. آن که از خود بى‏خبر است و به حق زنده است.

خفته بیدار: استعاره از آن که در عالم مادى بى‏خبر است و اندیشه او متوجه عالم معنى است. امّا مردم که در اندیشه دنیایند و بیدارِ آن هستند، از این عالم ناآگاه‏اند.

حیرت: حالتى است که از فرط معرفت و غلبه شهود جمال حق پدید آید.

هُنر: کنایه از آن چه در کار پیش رفت این جهان به کار رود. آن چه پدید آمده عقل معاش باشد.

( 1112) دسته گل بسته پیششان بردم هر گلى خارى شد و هر نوش نیش گرد. ( 1113) بلى اینها نصیب جان بى‏خویشانند در نظر کسى که خود خواه و با خویشند کى ظاهر مى‏شود. ( 1114) بلى پیش ما کسى باید که از خود و عالم در خواب و بیدار حقایق الهى باشد تا در بیدارى خوابها بیند. ( 1115) فکر مردمان است که دشمن این خواب خوش بوده تا فکرتش بخواب نرود آب خوش از گلوى او پائین نخواهد رفت‏. ( 1116) حیرتى لازم است تا فکر را روفته و بدور اندازد آرى حیرت فکر و ذکر را مى‏خورد و از میان مى‏برد . ( 1117) آن که در هنر کاملتر باشد بصورت عقب است و در معنى از همه پیش‏ .

موسی در شگفت بود که چرا فرعونیان حقیقت را درک نمی‏‏کنند. مولانا به این سؤال جواب می‏دهد: «آن نصیب جان بی‌خویشان بود». «بی‌خویشان» آنهایی هستند که خویش، نفس و هوای نفس و مطامع دنیا را زیر پا گذاشته‌اند. «خفتهْ بیدار» مرد حق است که اگر هم به ظاهر خفته باشد، رابطهْ او با حق برقرار است. خوابی که در بیداری می‏بیند، همان مشاهدهْ عالم غیب است. اندیشه‏های مردم و خود‌اندیشی و دنیا‌دوستی آنها دشمن چنین خواب خوش عارفانه‏ای است. «حلق» گلویی است که رزق معنوی و غذای الهی در آن می‏ریزند و تا اندیشه‏های خودی از میان نرود این حلق باز نمی‏شود. «حیرت» آن مرحله‏ای است که در معرفت حق از دانش و برهان و دلیل و حتی از ذکر و فکر، کاری ساخته نیست و اگر سالک به این مرحله برسد به عنایت حق نیز نزدیک است و امکان دارد روزنهْ معنا در دل او گشوده شود. «هنر»، شایستگی و دانش این جهانی است و هر که در این‌گونه هنر کامل‌تر است در ظاهر پیش‌تر است، اما در حقیقت پس می‏افتد.



[1] - اعراف،آیه179

[2] - (سوره مطففین،آیه 25)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیرمثنوی دفترسوم(116)
جمعه 95 اردیبهشت 3 , ساعت 8:41 عصر  

مهلت دادن موسى علیه السّلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین

( 1099) گفت امر آمد برو مهلت تو را            

 

من به جاى خود شدم رَستى ز ما

( 1100) او همى‏شد و اژدها اندر عَقِب            

 

چون سگ صیّاد دانا و مُحِب‏

( 1101) چون سگ صیّاد جنبان کرده دُم            

 

سنگ را مى‏کرد ریگ او زیر سم‏

( 1102) سنگ و آهن را به دم در مى‏کشید            

 

خرد مى‏خایید آهن را پدید

( 1103) در هوا مى‏کرد خود بالاى بُرج            

 

که هزیمت مى‏شد از وى روم و گُرج‏

( 1104) کفک مى‏انداخت چون اشتر ز کام            

 

قطره‏اى بر هر که زد مى‏شد جُذام‏

( 1105) ژغژغ دندان او دل مى‏شکست            

 

جان شیران سیه مى‏شد ز دست‏

( 1106) چون به قوم خود رسید آن مجتبى            

 

شِدق او بگرفت باز او شد عصا

( 1107) تکیه بر وى کرد و مى‏گفت اى عجب            

 

پیشِ ما خورشید و پیشِ خصم شب‏

مهلت تو را: چنان که در قرآن کریم است «موعد» را «روز زینت» قرار دادند:« قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ اَلزِّینَةِ وَ أَنْ یُحْشَرَ اَلنَّاسُ ضُحًى»: گفت وعده‏گاه شما روز زینت است که مردم چاشتگاه فراهم آیند.[1] مفسران درتفسیر «روز زینت» اختلاف نظر دارند. گفته‏اند عیدى بود اسرائیلیان را. و گفته‏اند روز بازارى بود و گفته‏اند روز نوروز بود.[2] از بیت 1086 بر مى‏آید موعد، «تابستان» بوده است و باید چنین باشد تا ساخته‏هاى ساحران بر اثر تابش آفتابِ تند به جنبش در آید.

اژدها اندر عقب: مقصود عصاست که چون در محضر فرعونش انداخت اژدها شد.

مُحِب: دوستدار.

سم: در پندار پیشینیان اژدها را دست و پا بوده است.

سنگ و آهن را: چون دم به درون مى‏کشید هر چه بود از جمله سنگ و آهن فرو مى‏برد. «عصا بر آورد و بر زمین زد. در ساعت مارى عظیم گشت و از دهان وى آتش جست و روى به فرعون نهاد و خواست که تخت فرعون را فرو برد. بجست و پایش بماند نگون سار از تخت بر آویخت.[3]

بالاى برج: نیکلسون گوید اشاره است به برج فلک و اژدهایى که مى‏گویند موجب ماه گرفتگى مى‏شود. لیکن مقصود از برج، برجى است که فرعون ساخته بود: «و کوشک او را چهار صد گز بالا بود بفرمود تا تخت او را بر بالاى آن کوشک نهادند.»[4]

گرج: گرجى. مردم گرجستان.

کفک: کف.

جُذام: بیمارى معروف، خوره.

ژغژغ: (اسم صوت) آواز، صدای دندان اژدهای موسی.

دل شکستن: کنایه از هراساندن.

مجتبى: گزیده. موسى (ع).

 شدق: کنج دهان از جانب درون. اشاره دارد به آیه شریفه:« خُذها وَلاتَخَف سَنُعیدُها سیرتَها الاُولی»: بگیرش ونترس، که ما سرشت پیشین او را به او باز می گردانیم.[5]

 ( 1099) موسى گفت اکنون امر خداوند رسید و بتو مهلت مى‏دهم اینک من رفتم و تو فعلا از اژدها رستى‏. ( 1100) موسى آهنگ باز گشت نمود او مى‏رفت و اژدها چون سگ صیاد که صاحب خود را شناخته و دوست مى‏دارد از پى او روان بود. ( 1101) چون سگ صیاد دم جنبانیده و سنگها را زیر پاى خود تبدیل بریگ نموده و مى‏رفت‏. ( 1102) سنگ و آهن را بدم و نفس خود مى‏کشید و آن را جویده خرد مى‏کرد. ( 1103) بالاى برج مى‏پرید بطورى که همه فرار مى‏کردند. ( 1104) از دهن خود چون شتر کف مى‏انداخت و هر قطره از آن کف که ببدن هر کسى مى‏رسید مرض جذام در آن جا پیدا مى‏شد. ( 1105) صداى شقشق دندانش دل را بهراس مى‏انداخت و جان شیرهاى سیاه از ترس مى‏لرزید. ( 1106) وقتى آن بر گزیده خدا نزد قوم خود رسید کنج دهان اژدها را گرفت و او تبدیل بعصا گردید. ( 1107) و بر آن تکیه کرده مى‏گفت عجبا که براى ما آفتاب و براى دشمنان شب تاریک است‏.

مولانا می گوید:فرعون و کسانى که پیرامون او بودند معجزه‏هاى موسى (ع) را می دیدند، اگر اندکى مى‏اندیشیدند مى‏دانستند او از جانب خود نیامده بلکه خدایى او را فرستاده و بدو نیرویى داده که در طبیعت اثر مى‏نهد و آن را دگرگون مى‏کند. موسى (ع) در شگفت مى‏ماند که فرعون چگونه این حقیقت را در نمى‏یابد و آیات خداوند را مى‏بیند، و در دل او اثر نمى‏کند.

          چون گل از خار است و خار از گل چرا             هر دو در چنگ‏اند و اندر ماجرا

          یا نه جنگ است این براى حکمت است             همچو چنگ خر فروشان صنعت است‏

2473- 2472



[1] - (سوره طه،آیه 59)

[2] - (تفسیر ابو الفتوح رازى)و (کشف الاسرار، ج 6، ص 141)

[3] - (قصص الأنبیاء جویرى، ص 100)

[4] - (قصص الأنبیاء جویرى، ص 103)

[5]- سوره طه، آیه 21


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیرمثنوی دفترسوم(115)
جمعه 95 اردیبهشت 3 , ساعت 8:39 عصر  

جواب موسى علیه السلام  فرعون را

( 1087)گفت موسی این مرا دستور نیست

 

بنده‌ام امهال تو مامور نیست

( 1088)گر تو چیری و مرا خود یار نیست

 

بنده فرمانم بدانم کار نیست

( 1089)می‌زنم با تو بجد تا زنده‌ام

 

من چه کاره‌ْ نصرتم من بنده‌ام

( 1090)می‌زنم تا در رسد حکم خدا

 

او کند هر خصم از خصمی جدا

 امهال: مهلت دادن، فرصت دادن.

چه کاره نصرتم: پیروزى در اختیار من نیست. مرا با پیروزى چکار. نصرت در اختیار خداست. چنان که در قرآن کریم است:« وَ مَا اَلنَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ اَلْعَزِیزِ اَلْحَکِیمِ».[1]

زدن با کسى: جنگیدن، مبارزه کردن.

جدا کردن خصم از خصم:یعنی این نزاع را پایان دهد. اشاره است بدان چه در قرآن کریم آمده است:« إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیمَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» همانا پروردگارت داورى مى‏کند میان آنان روز رستاخیز، در آن چه در آن خلاف دارند.»[2]

( 1087) موسى گفت من این اجازه را از خداى خود ندارم من بنده‏ام و بمن امر نشده است که بتو مهلت دهم‏. ( 1088) اینکه تو یار و یاور و قدرت دارى و من کمکى ندارم باین کار کارى ندارم زیرا که من بنده فرمانم‏. ( 1089) من تا زنده‏ام با تو در نبرد هستم کارى هم باین که غلبه کنم یا نکنم ندارم زیرا که من بنده‏ام و مأمور. ( 1090) من مى‏زنم تا حکم خداوند بمن برسد زیرا او است که هر خصمى را از خصم جدا مى‏کند.

موسی گفت: اجازه این کار با من نیست. من بنده‌ای بیش نیستم و از بارگاه الهی به من امر نشده است که تو را مهلت دهم. من مطیع و فرمانبردار امر حق‌تعالی هستم و کاری به این کارها ندارم. من تا زنده‌ام با تمام توان با تو پیکار می‌کنم و مطیع امر حضرت حق‌ام. آن‌قدر با تو پیکار می‌‌کنم تا داوری و حکم حق برسد، زیرا اوست که میان دشمنان قضاوت می‌کند. مضمون این ابیات در آیات قرآنی نیست، اما در تفاسیر مطالب مختصری وجود دارد.

 

( 1091)گفت نه نه، مهلتم باید نهاد

 

عشوه‌ها کم ده تو کم پیمای باد

( 1092)حق تعالی وحی کردش در زمان

 

مهلتش ده متسع مهراس از آن

( 1093)این چهل روزش بده مهلت بطوع

 

تا سگالد مکرها او نوع نوع

( 1094)تا بکوشد او که نی من خفته‌ام

 

تیز‌رو گو پیش ره بگرفته‌ام

( 1095)حیله‌هاشان را همه برهم زنم

 

و آن‌چه افزایند من بر کم زنم

( 1096)آب را آرند من آتش کنم

 

نوش و خوش گیرند و من ناخوش کنم

( 1097)مهر پیوندند و من ویران کنم

 

آن‌که اندر وهم نارند آن کنم

( 1098)تو مترس و مهلتش ده دُم‌دراز

 

گو سپه گرد آر و صد حیلت بساز

 عشوه دادن: گول زدن، فریب دادن.

باد پیمودن: دعوى بى‏هوده کردن. بى‏هوده گفتن، حرف بی حساب زدن یا خیال باطل کردن است.

مُتّسِع: فراخ، دراز.

مهلت متّسع: یعنی مهلت بی حد و وسیع.

به طوع: به رغبت. به دل خواه.

تیز رو گو: یعنی بگذار تند برود، بتازد.

بر کم زدن: خوار گرداندن، ناچیز کردن. (هر کار کنند از دست من نخواهند رهید).

مهر پیوندند: یعنی بکوشند که طرفدار جمع کنند.

دم دراز: یعنی طولانى.

 ( 1091) فرعون گفت نه بى‏هوده مگو و عشوه مکن مهلت لازم است‏. ( 1092) در همان وقت از طرف خداوند بموسى وحى رسید که مهلت زیاد باو بده و هیچ نترس‏. ( 1093) چهل روز مهلتى که مى‏خواهد بده تا درست فکر حیله نموده و هر نوع تدبیرى که مى‏خواهد بکار برد. ( 1094) او هر کوششى که دارد بکند من هم نخوابیده‏ام باید تند رفت و گفت که راه را قبلا گرفته‏ام‏ . ( 1095) تمام حیله آنها را بهم خواهم زد و آن چه به تدبیر خود بیفزایند من کمش خواهم کرد . ( 1096) اگر آب بیاورند تبدیل به آتش مى‏کنم عیش و نوش خوش آنها را ناخوش خواهم کرد . ( 1097) آنها اگر بخورشید بپیوندند من ویران خواهم کرد کارى مى‏کنم که در وهم نگنجد . ( 1098) تو هیچ نترس و مهلت زیادى بده و بگو هر چه مى‏خواهى سپاه حاضر کن و صد گونه حیله بکار بر .

فرعون گفت: نه، باید به من مهلت دهی؛ کمتر نیرنگ به‌کار‌گیر و کمتر یاوه سرایی کن. حق‌تعالی در همان وقت به موسی وحی کرد که، به فرعون مهلت متسع و بی‌حد و وسیع بده و از او بیمناک مباش. این مهلت را بده تا هر‌چه می‌خواهد برای مکر و فریب تلاش کند. من در کمین او هستم و همه حیله‌های او را خنثی می‌کنم و شدّت و حدّت آن حیله را در‌هم می‌شکنم. آب آنها را به آتش تبدیل می‌کنم و گوارایی آنان را به ناخوشی دگرگون می‌سازم.[3]  فرعون مى‏پنداشت با مهلت خواستن مى‏تواند خود را از موسى (ع) برهاند. دنیا پرستان چنین‏اند و پندارند مکنت دنیا و زندگانى طولانى آنان را از عذاب خدا نجات خواهد داد حالى که خدا فرماید: «وَ لا یَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً»: کافران مپندارند مهلتى که به آنان مى‏دهیم بر ایشان خوب است. مهلتشان مى‏دهم تا بر گناه بیفزایند.»[4]



[1] - (سوره آل عمران،آیه 126 و نیز سوره انفال،آیه 10)

[2] - (سوره سجده،آیه 25)

[3] - موضوع (مهلت موسی به فرعونیان) در آیه 59 سوره طه آمده است.

[4] - (سوره آل عمران،آیه 178)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیرمثنوی دفترسوم(114)
جمعه 95 اردیبهشت 3 , ساعت 8:38 عصر  

پاسخ فرعون موسى را علیه السّلام

( 1082)گفت فرعونش ورق در حکم ماست

 

دفتر و دیوان حکم این دم مراست

( 1083)مرا بخریده‌اند اهل جهان

 

از همه عاقل‌تری تو ای فلان

( 1084)موسیا خود را خریدی هین برو

 

خویشتن کم بین به خود غره مشو

( 1085)جمع آرم ساحران دهر را

 

تا که جهل تو نمایم شهر را

( 1086)این نخواهد شد به روزی و دو روز

 

مهلتم ده تا چهل روز تموز

 ورق در حکم ماست: هر چه من خواهم خواهد شد. همانند آن چه نمرود به ابراهیم (ع) گفت. چون ابراهیم گفت: «رَبِّیَ اَلَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ». نمرود گفت:« أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ».[1]

خریدن: پذیرفتن، قبول کردن.

خود را خریدى: خود را کسى شمردى.

دهر: روزگار.

شهر: مجازاً: مردم، مردم شهر.

مهلت دادن: اشاره است بدان چه در قرآن کریم است:« فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُوىً» پس همانا بیاریم تو را سحرى همانند آن. پس قرار ده میان ما و خودت موعدى را که از آن نگذریم نه ما و نه تو در جاى هموارى.[2]

چهل روز تموز: در بسیارى از شهرها «تموز» را به مطلق «تابستان» گویند و غالباً آن را با «چله» استعمال کنند. مثلاً «چلّه تموز» فرا رسید. چنان که گویند چلّه زمستان. ماه تموز برابر است با ماه ژوئیه فرنگى.

( 1082) فرعون گفت اکنون ورق در دست ما و دفتر و دیوان و حکومت با شخص من است‏. ( 1083) اهل عالم همگى مرا انتخاب کرده و معتقدند که عاقل‏ترین مردم هستم‏. ( 1084) اما تو را فقط خودت پسندیده و انتخاب کرده‏اى برو و این قدر خود بین مباش و بخود غره مشو. ( 1085) سحره جهان را حاضر کرده نادانى تو را بتمام مردم شهر مى‏نمایانم‏. ( 1086) ولى این کار با یک روز دو روز ممکن نیست چهل روز وقت براى این کار لازم است‏.

فرعون گفت: ای موسی! دفتر این جهان در اختیار ماست؛ یعنی من حاکم بر سرنوشت و مقدّرات مردم هستم و آنها حکومت مرا پذیرفته‌اند؛ مگر تو از همه مردم عاقل‌تری؟ برو و کمتر خود‌خواهی کن و شیفته خود نشو، وگرنه همه جادوگران روزگار را این‌جا جمع می‌کنم تا نادانی تو را به همه اهالی شهر نشان دهم. ای موسی! این کار با یکی دو روز ممکن نیست؛ یعنی جمع کردن این همه جادوگر به سرعت میسر نیست‌. تا چلّه تابستان به من مهلت بده.



[1] -(سوره بقره،آیه 258)

[2] - (سوره طه،آیه 58تا 60)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیرمثنوی دفترسوم(113)
جمعه 95 اردیبهشت 3 , ساعت 8:37 عصر  

جواب موسى فرعون را در تهدیدى که مى‏کردش

( 1076)گفت با امر حقم اشراک نیست

 

گر بریزد خونم امرش باک نیست

( 1077)راضی‌ام من شاکرم من ای حریف

 

این طرف رسوا و پیش حق شریف

( 1078)پیش خلقان خوار و زار و ر‌یش‌خند

 

پیش حق محبوب و مطلوب و پسند

( 1079)از سخن می‌گویم این ورنه خدا

 

از سیه‌رویان کند فردا تو را

( 1080)عزت آن اوست و آن بندگانش

 

ز آدم و ابلیس بر میخوان نشانش

( 1081)شرح حق پایان ندارد همچو حق

 

هین دهان بربند و برگردان ورق

 اشراک: یعنی دخالت، شریک گشتن، انبازى کردن، مداخله نمودن مناسب‏تر مى‏نماید.

پسند: پسندیده.

از سخن مى‏گویم: یعنی جواب تو را می دهم، وگر نه من پیش مردم هم خوار و زار نمی شوم.

عزت آن اوست: اشاره است به وَ لِلَّهِ اَلْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ [1]

 ز آدم و ابلیس: ابلیس تکبر کرد، از درگاه رانده شد. آدم توبه کرد، پذیرفته گردید.

شرح حق: از حق، مقصود اوصاف بارى تعالى است. (او نامحدود است صفات او نیز).

ورق بر گرداندن: در لغت نامه «دگرگون کردن» معنى شده، و در این بیت به قرینه بیت بعد، ورق به معنى حقیقت کار را نگریستن. ظاهر را رها کردن و به واقع اندیشیدن است. موسى (ع) با این سخنان اثر گفته‏هاى فرعون را از ذهن حاضران محو مى‏سازد.

( 1076) موسى (ع س) گفت من در امر حق شریک قرار نمى‏دهم اگر امر او باعث ریختن خونم بشود باک ندارم‏. ( 1077) من خیلى راضى و شکر گذار خواهم بود که در اینجا رسوا شده و در پیش خود داراى شرافت باشم‏. ( 1078) من ممنونم که پیش مردم خوار و زار و مورد ریشخند بوده و در پیشگاه حق محبوب و مطلوب و پسندیده باشم‏. ( 1079) این را بر حسب صحبت مى‏گویم و گرنه خداوند فردا تو را سیه رو خواهد کرد. ( 1080) عزت از آن خداوند و از آن بندگان او است نشان این گفته را از آدم و شیطان بجوى‏. ( 1081) شرح اوصاف حق مثل خود حق پایان ندارد پس ورق را بر گردان و دهان را بر بند.

حضرت موسی در جواب گفت: مندر کار مشیت الهی هیچ‌گونه شرکت و دخالتی ندارم. اگر مشیت او چنین اقتضا کند که خونم ریخته شود، باکی ندارم. بنابراین تو نیز دعوت مرا از من مدان، بلکه فرمان اوست؛ دست از خصومت بردار. من طبق وظیفه جواب تو را می‌دهم؛ وگرنه من پیش خلق، خوار و زار نیستم، زیرا عزت و ارجمندی تنها به خدا و بندگان برگزیده‌اش اختصاص دارد.



[1] - (منافقون، 8)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 384 بازدید
بازدید دیروز: 611 بازدید
بازدید کل: 1402622 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]