باز خوانی
پیام عاشورا
11- شایسته سالارى یا امامت اهل بیت
از آنجایى که نقش پیشوایان و رهبران جامعهها و تمدنها براى تودهها، نقش الگو، اسوه، سمبل و سرمشق است، از آنجایى که آنان نمونههاى عملى و نظرى در نظرگاه بیشتر مردماند، از آنجایى که بندگان خدا بر آنند که تجسم پاکى، قداست، عدالت، شایسته کردارى و راستى و رعایت حقوق را در سیماى زمامدارانشان بنگرند، از آنجایى که درستى و شایستگى آنان، یا تباهى و جاهطلبى و زشتکرداریشان در صلاح و فساد جامعه و مردم نقش اساسى دارد، از آنجایى که توده مردم قدرتمداران را ملاک عمل خود مىگیرند، جام ذهن خود را از منبع و مخزن بیان و قلم و نظرگاه آنان پر مىسازند و گوش به گفتار و چشم بر سبک و روش آنان دارند، از آنجایى که صلاح و سداد حکومت و حاکمان در گستره جامعه، گسترده مىشود و در رگهاى زمان جریان مىیابد و مىتواند به همگان سودبخش یا زیانبار افتد، و بدان دلیل که بیشتر مردم به نوعى اندیشه و باور، ایمان و عمل، اخلاق و آداب، سبک و مدل زندگى خود را از چهرههاى معروف و مشهور جامعه مىگیرند و دل و جان را از جام آنان سیراب مىسازند و درمان دردها را با نسخه آنان تهیه مىکنند؛ اى داد اگر آنان خود مزرعهاى آفت زده باشند و یا چشمهاى آلوده و یا منبع و مخزنى عفن زده و سمى مرگبار در انبان خود داشته باشند!! راستى آن گاه چه خواهد شد؟
چه فاجعهاى روى خواهد داد؟
و تباهى و بیداد در چه وسعت و شدت و گسترهاى دام و دامن خواهد گشود؟
از این زاویه است که پیامبر گرامى فرمود:
«صنفان اذا صلحا صلحت امّتى، و اذا فسدا فسدت امّتى: الأمراء و الفقهاء.»[1]
دو گروه از جامعه و امت من هستند که با شایسته کردارى و صلاح آنان، جامعه اصلاح خواهد شد و به پروا و شایستگى روى خواهد آورد و اگر به تباهى اندیشه و عقیده و عمل گرایش یابند جامعه را به تباهى سوق خواهند داد. این دو گروه عبارتند از زمامداران و دانشوران و دانشمندان دینى.
و نیز بر این باور است که امیر مؤمنان فرمود:
«من نصب نفسه للنّاس اماما، فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره و لیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه ....»[2]
آن کس که خود را رهبر و پیشواى مردم مىسازد، باید پیش از آموزش دیگران به ادب آموزى خویش بپردازد؛ و پیش از آن که با زبان و گفتار، دیگران را تربیت کند، باید به کردار شایسته ادب آموزد؛ و آن که خود را ادب آموزد و تربیت نماید، از آن که دیگرى را آموزش مىدهد، به تجلیل و گرامیداشت شایستهتر است.
و در مورد قانونگرایى و قانون مدارى خویش در قلمرو گفتار و عمل فرمود:
«ایّها النّاس انّى و اللَّه ما احثّکم على طاعة الّا و اسبقکم الیها و لا أنهاکم عن معصیة الّا و اتناهى قبلکم عنها.»[3]
هان اى مردم! به خداى سوگند من شما را به هیچ فرمان و قانونى فرا نمىخوانم جز اینکه خود پیش از شما به انجام آن همّت مىگمارم و از هیچ گناه و نافرمانى و زشتى شما را هشدار نمىدهم جز اینکه خود پیش از همه شما هشدار مىپذیرم و از آن دورى مىجویم.
و نیز از همین دیدگاه است که پیشواى آزادى در نهضت اصلاحطلبانه و عدالتخواهانهاش ضمن نفى رهبرى نالایق و تاریک اندیش و تباه آفرین اموى، بر شایسته سالارى و رهبرى و امامت عادلانه و بشر دوستانه و کارآمد و آسمانى خاندان پیامبر از این زاویه تأکید مىکند و مىفرماید:
«... و نحن اهل بیت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم أولى بولایة هذا الأمر من هؤلاء المدّعین ما لیس لهم و السّائرین بالجور و العدوان.»[4]
اى مردم! اگر شما از خدا بترسید و حق را براى اهل آن بشناسید، این کار بهتر موجب خشنودى خدا خواهد بود؛ و بدانید که ما خاندان پیامبر به امامت و رهبرى جامعه از این مدّعیان نالایق و عاملان ستم و بیداد شایستهتریم.
در مورد ولادت آن گرانمایه جهان هستى دیدگاهها اندکى متفاوت است:
1- گروهى از سیرهنویسان و حدیثنگاران، روز پنجم ماه شعبان، به سال چهارم از هجرت را روز طلوع خورشید جهان افروز وجود حسین علیه السّلام نوشتهاند.
2- امّا برخى آن را در سال سوّم دانستهاند.
3- پارهاى ولادت آن حضرت را، آخرین روزهاى ربیع الاوّل، به سال سوّم از هجرت را اعلام داشتهاند.
4- و پارهاى دیگر روز سوّم یا پنجم ماه جمادى الاوّل، به سال چهارم از هجرت را، روز ولادت نور قلمداد کردهاند.
مام ارجمندش، فاطمه علیها السّلام، آن نوزاد مبارک را به حضور پیامبر گرامى آورد و آن حضرت نیز با شادمانى بسیار فرزند دخت سرفرازش را در آغوش گرفت و به فرمان خدا و به وسیله پیامى از سوى او، نامش را «حسین» برگزید.
باز خوانی
پیام عاشورا
شما دانشوران و علماى دین نه در خور موقعیّت و عنوان خویش رفتار مىکنید و نه کسى که خود را به خطر افکند و از حق و عدالت سخن گوید، او را در برابر ظالمان یارى مىکنید.
شما به جاى حق گویى و صراحت و بیان دردها و رنجها و حقکشىها، با چربزبانى و تملقبافى و چاپلوسى و سازش با آفت استبداد و انحصار، تنها به امنیّت خود مىاندیشید، نه حقوق و امنیّت دیگران و حراست از دین و دفتر، و عمل به قانون خدا؛ و از هشدارهاى خدا نیز- که شما را از سازش با ستمکاران و تمایل به آنان هشدار داده است- هشدار نمىپذیرید و غفلت مىکنید.
راستى که فاجعه و مصیبت شما از همه سهمگینتر است؛ چرا که شما از جایگاه فرهنگى و معنوى و علمى و دینى خویش رانده شده و از رسالت عالمانه و آگاهانه دست شستهاید.
باید رهبرى جامعه و تحقق قانونگرایى و قانون محورى به دست دانشمندان و دین شناسانى باشد که امانتدار مقررات خدا و آگاه به حلال و حرام اویند و با همه وجود در اندیشه تأمین و تضمین حقوق مردماند، امّا اینک آن موقعیّت معنوى و جایگاه علمى از شما گرفته شده است؛ چرا که از محور حق و عمل به آن پراکنده شدید و در باره سبک و سیره پیامبر- پس از آن همه دلیلهاى روشن- به کشمکش پرداختید.
راستى اگر شما در برابر رنجها و شکنجهها شکیبایى مىورزیدید و در راه خدا سختىها و ناگوارىها را به جان مىخریدید، آن گاه بود که سر رشتهداران و کارگزاران امور به ناگزیر براى دریافت قوانین و مقررات به سوى شما مىآمدند و شما مرجع فکرى و علمى و معنوى جامعه بودید و کارها با نظارت شما جریان مىیافت، امّا شما به استبدادگران این فرصت را دادید که موقعیّت رهبرى علمى و نظارت بر حسن جریان کارها را از شما گرفتند و با ندانم کارى خویش، کار دین خدا را بر آنان سپردید تا بر اساس پندارها و بافتههاى سست و زورمدارانه خویش عمل کنند و در راه هواهاى جاهطلبانه و ظالمانه خود گام سپارند.
دلیل سیطره آنان بر شما و به کف گرفتن رهبرى جامعه، این است که شما از فداکارى و جانبازى در راه حق مىگریزید و عاشقانه به زندگى زودگذر این جهان دل مىبندید؛ به همین جهت هم تودههاى محروم و ناتوان را به بند استبداد مىسپارید تا با سرکوب و فریب پارهاى را برده ذلیل خویش سازند و پارهاى دیگر در غم آب و نان گرفتار گردند و استبدادگران زورمدارانه و بر اساس هواهاى دل خویش در ناز و نعمت غوطه خورند و با دنبالهروى از زشتکاران و هوسبازىهاى خویش رسوایىها به بار آورند و در برابر خداى توانا گستاخى ورزند.
کار به جایى برسد که در هر شهر و دیارى سخنور و سخنگویى از ستایشگران بارگاه ظلم، بر فراز منبر رود و بر این جایگاه مقدس گماشته شود و کران تا کران کشور و دین و دنیاى مردم در سیطره آنان باشد و دست بیدادشان در همه جا براى هر فشار و جنایتى باز؛ و مردم به ناگزیر به گونهاى برده آنان گردند و تن به ذلّت سپارند که هر دستى بر سرشان کوبیده شود، قدرت دفاع از خود را نداشته باشند.
فشار اختناق و استبداد به جایى برسد که حاکمى خودکامه و کینهتوز و خشونت کیش بر آگاهان و ستم ناپذیران بتازد و دیگرى براى هواى دل خویش، بینوایان و توده دربند را بکوبد و بر آنان سخت گیرد و سوّمى که گمارنده اینهاست و خود را فرمانروایى بىچون و چرا و نقد ناپذیر و فراتر از قانون و پاسخگویى در برابر جامعه و مردم مىشمارد، نه خدا را بشناسد و نه روز رستاخیز را.
با این بیان، یکى از هدفهاى حسین علیه السّلام اوج بخشیدن علم و عالم به جایگاه خود و توجّه دادن آنان به رسالت سنگین خویش است تا آنان از آن حضرت بیاموزند که از ارزشها پاس دارند نه ضدّ ارزشها، تا آفتزدا باشند و نه آفتزا، تا ظلمت شکن باشند و نه ظلمت آفرین، تا پردههاى فریب و ریاکارى و خیانت را بدرند و راه فلاح بگشایند و نه توجیهگر ظلم و عمله استبداد، تا سازنده باشند و نه سوزاننده، شفا بخش باشند و نه بیمارىزا، فرهنگ ساز و فرهنگ بان و اندیشاننده باشند و نه خرافه پرداز و تخدیرگر و عوام زده و عوام زاده، عامل پیشرفت و اوج و ترقى جامعه باشند نه ترمز ایستایى و ذلت پذیرى، نیروى پیش برنده و بالابرنده و رشد دهنده باشند و نه باعث سقوط و نگونسارى، از حقوق مردم پاس دارند نه صاحبان قدرت و امکانات، و از قانونگرایى و قانون مدارى و عملکرد قانونى و نقد پذیرى و پاسخگو بودن حکومت پیام دهند و نه عکس این اصول مترقّى، و مردم را با گفتار و عملکرد زیبا و شایسته به خدا نزدیک سازند و نه دور گردانند و فرارى دهند.
باز خوانی
پیام عاشورا
عزت نفس و کرامت روح و بزرگمنشى و رفتار بزرگوارانه از ویژگیهاى اخلاقى و انسانى است. این ویژگى اوج بخش در رشد و بالندگى انسان، پاکى و شایسته کردارى او، معنویت و عظمت روح و حقشناسى و قانون گرایى و قانونمدارىاش نقش سرنوشت ساز و معجزهآسایى دارد.
گر چه واژه عزت در فرهنگ فارسى به مفهوم آبرومندى و ارجمندى آمده است امّا در فرهنگ قرآن و خاندان رسالت به مفهوم اوج گرفتن به مرحله توانمندى معنوى و اخلاقى و عظمت روح و شکست ناپذیرى است.
این قدرت شگرف و شکست ناپذیر در مرحله نخست از ژرفاى جان و دل و گستره روح و قلب سرچشمه مىگیرد و پس از سر بر آوردن از رویشگاه و خاستگاه خویش، به تدریج در کران تا کران اندیشه و عقیده، زبان و قلم، دست و دیده، گفتار و کردار و برنامهها و هدفهاى زندگى او تجلى مىیابد و آن گاه به او عظمت و شکوه و معنویت و شکست ناپذیرى مىبخشد.
کسى که به این ویژگى انسانى و معنوى آراسته گردید، دیگر خود را فراتر از سر ذلّت فرود آوردن در برابر حق ناشناسان و خودکامگان مىنگرد، فراتر از وقار متکبرانه، فراتر از فروتنى ذلیلانه، فراتر از ستم پذیرى و قبول خفّت، فراتر از برده منشى و دنباله روى کورکورانه، فراتر از بافتن و شنیدن چاپلوسىها و تملقها و ستایشهاى چندش آور و القاب پوشالى و پرطمطراق، فراتر از فرمانبرداریهاى چاکرمنشانه و اهانت آمیز، و فراتر از ضد ارزشهایى چون: ریا، سمعه، خود دوستى، حب مدح، عجب، بدگمانى، جدال، تملق، دنیاطلبى، حرص، حسد، غرور، تعصب، سخن چینى، کینهتوزى، فریب، فخر فروشى، تجمل، دورویى، جاهطلبى، خشونت پیشگى و ...
مىخواهد.
به مرحلهاى اوج مىگیرد که نه در برابر زر و زور نفوذ مىپذیرد و نه در برابر دجالگرى و نیرنگ و فریب؛ نه بیداد و ناروا و زورمدارى را تحمل مىکند و نه آن را به دیگران تحمیل مىکند و مىخواهد و نه مىتواند نظارهگر اسارت مردمى در چنگال این آفتهاى عزتکش و ذلتبار و خفتآور باشد و دم فرو بندد و با همه توان و مایه نهادن از جان، به آنان درس عزت نفس و کرامت روح و بزرگمنشى و آزادگى ندهد؛ نه هرگز! «1»
و حسین علیه السّلام بزرگ آموزگار این ویژگى انسانى و اخلاقى و درخشانترین سمبل و نمونه این راه افتخار انگیز است و یکى از هدفهاى بلند نهضت عزتطلبانهاش، نفى ذلت و ذلت پذیرى و آن گاه عزت آموزى و عزتطلبى و نشان دادن راه آزادمنشى و آزادگى. براى نمونه:
1- آن حضرت بر سر دوراهى زندگى ذلتبار و مرگ آزادمنشانه و عزتمندانه، دومى را برگزید و به عصرها و نسلها پیام داد که:
«الا و انّ الدّعى بن الدّعى قد رکزنى بین اثنتین بین السّلة و الذّلة هیهات من الذّله یأبى اللَّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیّة و نفوس ابیّه من ان نؤثر طاعة اللّئام على مصارع الکرام ...»[1]
هان اى روزگاران! اى ترقىخواهان عصرها و نسلها! بدانید که این فرومایه و فرزند فرومایه، اینک مرا میان دو راه و دو انتخاب قرار داده است: بر سر دو راهى ذلّت پذیرى و تسلیم خفّتبار در برابر فرومایگان و بیدادگران حاکم، و مرگ پرافتخار و با عزّت و سرفرازى. و چقدر دور است از ما که ذلّت و خوارى را برگزینیم. خدا و پیامبر او و ایمان آوردگان و دامانهاى مادران پاک و رگ و ریشههاى پاکیزه و مغزهاى غیرتمند و جانهاى ستم ستیز و با شرافت، نمىپذیرند که ما فرمانبردارى فرومایگان و استبدادگران پست و رذالت پیشه را بر شهادتگاه رادمردان و آزادمنشان مقدّم بداریم.
و فرمود: « و اللَّه لا اعطیهم بیدى اعطاء الذّلیل و لا افرّ فرار العبید.» [2] نه! به خداى سوگند نه دست ذلّت به دست استبداد و انحصار خواهم نهاد و نه بسان بردگان ترسو از برابر آنان خواهم گریخت.
و قهرمانانه خروشید که:«و اللَّه لا اعطى الدنیّة من نفسى ابدا.»[3]
به خداى سوگند که من هرگز زیر بار پیمان خفّتبار استبدادگران نخواهم رفت.
هدف شکوهبار دیگر نهضت فرهنگ ساز و انسان پرور عاشورا توجه دادن علم و دانش به رسالت واقعى خویش و هشدار دادن به دانشور و دانشمند، عالم و روشنفکر و صاحب اندیشه و آگاهى و رسالت، یا خواص جامعه به عهد خطیر و جایگاه رفیع و مسئولیت سنگین خویش است.
چرا که اگر در شهر و دیارى سرچشمه آن، پاک و پاکیزه باشد و منبع آب، لبریز از آب سالم و بىآلایش و تصفیه شده، در آن صورت گل آلود بودن لولهها و شیرها چندان زیانبار نیست؛ چرا که همه آنها به سرچشمهاى پاک و جوشان و زلال پیوند دارند و به آبى صاف و پایان ناپذیر که همه این آبهاى راکد و گلآلود را در سر راه خویش مىروبد، آلودگى را مىشوید، ناخالصىها را مىپالاید و همه جا را ضد عفونى و آفتزدایى و پاکیزه مىسازد.
مگر نه این است که فرع، تابع اصل است و جزء، ذرهاى از کل و فرد، از جمع رنگ مىگیرد و رنگ مىپذیرد؟
مگر نه این است که دانش و بینش اثرى شگرف در دلها و جانها مىگذارد و بازتابى گسترده در کران تا کران جامعه پدید مىآورد و به تدریج موجى عظیم در گستره گیتى ایجاد مىکند؟
و مگر نه این است که سرنوشت اندیشه و عقیده و سلیقه و سبک و سیره و بایدها و نبایدها و ارزشها و ضد ارزشها را دانش و علم و بینش و دانایى و کتاب و قلم رقم مىزند؟
و مگر نه این است که دانایى، توانایى و علم، قدرت مىآورد و این دو هستند که تدبیر امور و تنظیم شئون دین و دنیاى مردم را به کف مىگیرند؟
و مگر نه این است که قدرتمندان بر سرنوشت مردم حکم مىرانند امّا دانشمندان بر فرمانروایان.
«الملوک حکام على النّاس و العلماء حکام على الملوک.»
با این بیان، روشن است که با تباهى عالم، جامعه تباه مىگردد.
«اذا فسد العالم، فسد العالم.»[4]
و با لغزش عالم- که بسان شکستن کشتى است- هم خودش غرق مىشود و هم سرنشینان کشتى را به غرقاب مىسپارد.
«زلة العالم کانکسار السفینة تغرق و تغرق.»[5]
و با کتمان حقایق از سوى عالم و آگاه است که حقکشىها مىشود و حرمتها پایمال سم ستوران؛ و چهرهها و سیماهاى نورافشان زیر تیغ سانسور و در پس پرده کتمان مىمانند و دور از چشم فضیلت خواهان و کمال طلبان.
و با بیان اندیشه و عقیدهاى بدعت آمیز، یا دعوت و سخنى گمراهگرانه و ظالمانه، یا داورى و قضاوتى شتاب آلود و آمیخته به غرض و تعصّب، یا بزرگداشتى غلو آمیز از چهرهاى نامدار- با آمیزهاى از آیات و روایات- از سوى عالم است که پایه و اساس بدعتى رسوا و شرک آلود و انحطاط آفرین را در جامعه و دنیایى مىریزد و آن گاه، هم مایه گمراهى و تباهى و عقب ماندگى خود او مىگردد و هم بسیارى دیگر؛ و آن گاه براى برافکندن و زدودن آثار ویرانگر آن، چه سرمایههایى باید تباه گردد.
«و انّ شرّ النّاس عند اللَّه امام جائر ....»
و یا تبدیل به جاده صاف کن استبداد شدن، به صورت مدار و محور ظالمان در آمدن، پل پیروزى آنان گردیدن، نردبان ترقى آنان شدن، سردار تراشیدن و امیر پروردن، سایه خدا و نماینده او ساختن، سوق دادن مردم ساده دل به بارگاه ستم، گرایش و رکون و کرنش به بیداد نمودن، تملّق و چاپلوسى و بت تراشیدن، و خدشهدار ساختن چهره عالمان راستین و آزادیخواه و ستم ستیز و طرفدار حقوق و آزادى مردم و زیر سؤال بردن آنان از سوى عالم دنیا دوست و دنیادار و شیفته جاه و مقام یا ابزار دربارها و دستگاهها و دفترها و مراکز قدرت است که روح و جان دین را مىگیرد و مذهب را اسیر و بازیچه خودکامگان شرارت پیشهاى مىسازد که با سوء استفاده از آن، هواهاى دل خویش را مىجویند و بر شبستانى سرد و خاموش یا گورستانى ساکت و مطیع فخر مىفروشند و خدایى مىکنند.
«فانّ هذا الّذین قد کان اسیرا فی ایدى الاشرار، یعمل فیه بالهوى و تطلب به الدّنیا.»[6]
آرى این گونه است که حسین علیه السّلام در نهضت اصلاحگرانهاش بر آن است تا علم و عالم، شعر، و شاعر، خطیب و خطابه، واعظ و موعظه، اندرز و اندرزگو، محقق و پژوهشگر، نویسنده و استاد، روشنفکر مذهبى و عالم دینى، امام جمعه و جماعت و مرجع علمى و مذهبى را به جایگاه حقیقىاش اوج بخشد و آنها را به رسالت تاریخى خویش توجّه دهد.
آن حضرت در کنار خانه خدا روى سخن را به دانشوران و دانشمندان کرد و ضمن پیامى رسا و شورانگیز و شعور آفرین و اندیشاننده، از جمله فرمود:
«ثم انتم ایتها العصابة! عصابة بالعلم مشهورة، و بالخیر مذکورة، و بالنصیحة معروفة، و بالله فی انفس الناس مهابة، یهابکم الشریف، و یکرمکم الضعیف، و یؤثرکم من لا فضل لکم علیه، و لا ید لکم عنده، تشفعون فی الحوائج اذا امتنعت من طلابها، و تمشون فی الطریق بهیبة الملوک و کرامة الاکابر، أ لیس کل ذلک انما نلتموه بما یرجى عندکم من القیام بحق اللَّه ... فاما حق الضعفاء فضیعتم، و اما حقکم بزعمکم فطلبتم ....»[7]
شما اى گروه دانشوران! و اى کسانى که در دانش و علم شهره شهرهاى خویش هستید و در اندرزگویى و خیر خواهى و نیکنامى زبانزد خاص و عام! به پاس آن که نام خدا را بر لب دارید و راه او را در پیش، در دل مردم، شکوه و حرمت یافتهاید، به گونهاى که توانمند و برخوردار از شما حساب مىبرد و ناتوان و نیازمند، گرامىتان مىدارد. کسى که بر او نه برترى دارید و نه ریاست، شما را بر خود برترى مىبخشد و مقدم مىدارد و توانگران و برخورداران جامعه به اشاره شما خواسته نیازمندان را بر مىآورند.
به هنگام گذر از کوچه و خیابان با شکوه پادشاهان راه مىروید و با سبک و هیبت زمامداران.
آیا این قدرت و شکوه که بدان نایل آمدهاید، نه به خاطر آن است که از مرزهاى مقررات خدا و حقوق و آزادى بندگان او دفاع کنید؟ و به قانونگرایى و عمل به قانون فراخوانید و همّت گمارید؟
امّا دریغ و درد که نه تنها چنین نکردید که در مرزبانى بیشتر مقررات خدا کوتاهى کردید و با عدم تحرک و جنبش در برابر ستمکاران، حقوق مردم را خوار و بىمقدار شمردید و ضایع ساختید و در همان حال آنچه را حق خود مىپنداشتید، خواستید و به دست آوردید، امّا در راه خدا، نه از مال خویش مایه گذاشتید و نه جانى به خطر
افکندید و نه با تجاوزکاران درافتادید! شما در این آرزوى خام هستید که خدا بهشت پرطراوت و زیبا، همدمى با پیامآوران، و امنیّت از عذاب و کیفرش را به شما ارزانى دارد؛ چه که اینها را حق خویش مىپندارید، امّا از آن مىترسم که پرتوى از خشم و کیفر خدا بر شما- گروه از خود راضى- فرود آید؛ چرا که شما به نام علم و دین خدا و در پرتو کرامت او، در جامعه به موقعیّت رسیدید، امّا نه به یکتا پرستان واقعى و آزادمنش، بها مىدهید و نه به خاطر خدا بندگانش را احترام مىکنید و نه حقوق و کرامت آنان را پاس مىدارید.
شما که به خاطر شکسته شدن پارهاى از سفارشها و پیمانهاى پدرانتان بر مىآشوبید، خود مىنگرید که چگونه مقررات و پیمانهاى خدا به دست قانونشکنان گسسته شده و به سفارشها و عهدهاى پیامبرش بىاعتنایى و بىمهرى مىگردد، امّا شما پریشان و نگران نمىگردید.
در این جامعه استبداد زده، کار حق کشى و بیداد به جایى رسیده است که نابینایان و گنگها، ناتوانان و بیماران زمینگیر، بدون سرپرست و پناهى در شهرها رها شدهاند و کسى به آنان ترحم نمىکند و به دادشان نمىرسد.
[1] - تحف العقول، ص 270
[2] - انساب الاشراف، ج3، ص188
[3] - لهوف، ص23
[4] - بحار، ج2، ص58
[5] - الحیاة ، ج2 ،ص308
[6] - نهج البلاغه، نامه 53
[7] - تحف العقول، ص254
باز خوانی
پیام عاشورا
جنبش متفکرانه و حکیمانه و مسالمت آمیز فرهنگى و دینى و انسانى عاشورا، جنبشى براى آزادى و آزادگى و حریتطلبى است.
هدفش همان هدف والایى است که پیامبر به آموزگارى و قهرمانى آن وصف مىشود، و به آموزش و تحقق آن فرمان بعثت مىیابد:
« وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ ...» [1] و مردم نواندیش و مترقى از آن پیام آورى پیروى مىکنند که قید و بندهایى را که بر دست و پا و مغز آنان نهاده شده است، همه را بر مىدارد تا بیندیشند و از انواع اسارتها و ذلتها به فراخناى آزادى و آزادگى بال گشایند.
همان گوهر کمیابى که آن آزادمنشترین پدر تاریخ به فرزند حریت خواهش سفارش مىفرمود که: پسرم! هرگز برده و بنده و دنباله رو دیگرى مباش که خدا تو را آزاد آفریده است.
«و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک اللَّه حرّا.»[2]
با این بیان بر خلاف پندار سنگوارهاى برخى از تاریکاندیشان که نعمت گرانبها و بىبدیل و اوج بخش آزادى و آزادیخواهى را هنوز برنمىتابند و در آغاز هزاره سوم، هنوز هم واژههاى مقدس و زیباى آزادى، اصلاحات، دموکراسى، حقوق بشر، برابرى همگان در مقابل قانون، حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش، قانونگرایى و عمل در چارچوب قانون، نقد پذیرى حاکمان و پاسخگو بودن صاحبان قدرت و ثروت و امکانات باد آورده در برابر مردم، لزوم مطبوعات آزاد و رسانههاى مستقل را سوغات نامبارک غرب و از ابزارهاى خودساخته تهاجم فرهنگى مىپندارند، به باور نگارنده اگر محققى ژرفنگر و با انصاف، اسناد و منطق عاشورا را بنگرد، به آسانى در خواهد یافت که حرکت عاشورا، حرکتى آزادیخواهانه و حریتطلبانه است و همین هدف والا یکى از رازهاى جاودانگى و جاذبه و ماندگارى آن است.
آرى، حرکت عاشورا نهضت و حرکتى براى آزادى است، حرکت و جنبشى است براى آزادى وجدان و فطرت، آزادى اندیشه و عقیده، آزادى بیان و قلم، آزادى انتقاد و اعتراض، آزادى دعوت و هشدار، آزادى مقایسه و انتخاب و گزینش آگاهانه، آزادى براى زیستن بصورت موجودى خردمند و خردورز، آزادى از اسارت خودکامگان، آزادى از تحمیل دینسازان و بتتراشان و طراحان بتکدههاى رنگارنگ، آزادى از اسارت خرافات و اوهام، آزادى از اسارت نفس، و آزادى از چاپلوسىها، تملقبافىها، ذلت پذیرىها، تحمیل خفتها و پرستشهاى چندش آور.
بزرگ پرچمدار عاشورا در حساسترین لحظات از دشمن تجاوزکار مىخواست که اگر به دین و آیین و قانون و مقرراتى پایبند نیست، آزادمنش باشد.
« یا شیعة آل ابى سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا أحرارا فی دنیاکم و ارجعوا الى احسابکم ان کنتم عربا کما تزعمون.»[3]
هان اى پیروان دودمان اموى اگر دین و ایمانى ندارید و از حسابرسى روز رستاخیز نمىهراسید، پس بیایید و در زندگى این جهان آزاد مرد و آزادمنش باشید و اگر به راستى خود را عرب مىپندارید، به نیاکان خویش بیندیشید.
و آن آزاد مرد تاریخ را- که پس از تفکر و تدبر بسیار در فرجام راه و کارش، سرانجام توانست خویشتن را از کند و زنجیرهاى استبداد برهاند و آزادمنشانه بیندیشد و با بریدن از اردوگاه اختناق و فریب به سوى پیشواى آزادى بشتابد- ستود و او را آزادمنش دنیا و آخرت مدال داد و فرمود: «انت حر فی الدّنیا و الآخرة کما سمّتک امّک. »
گوهر آزادى در سبک و سیره حسین علیه السّلام به گونهاى سرنوشت ساز و اوج بخش است که رابطه با خدا را نیز آزادمنشانه و سرشار از عشق و کرامت و آزادگى و حقشناسى مىخواهد و مىپسندد، نه تاجرمنشانه و بردهوار یا بر اساس طمع و ذلّت.
«انّ قوما عبدوا اللَّه رغبة فتلک عبادة التّجّار و انّ قوما عبدوا اللَّه رهبة فتلک عبادة العبید و انّ قوما عبدوا اللَّه شکرا فتلک عبادة الأحرار و هى أفضل العبادة.»[4]
[1] - سوره اعراف، آیه57
[2] - نهج البلاغه، نامه31
[3] - مقتل الحسین، خوارزمی، ج2، ص30
[4] - تحف العقول، ص 250
باز خوانی
پیام عاشورا
انتقاد از فقدان عدالت و دادگرى، سوگوارى و اندوه بر مرگ قسط و انصاف در رژیم اموى، فریاد از ستم و ستمکارى بىحد و مرز، طنین افکن ساختن فریاد دادخواهى و دادرسى از آفت هستى سوز بیداد، و آن گاه تأکید و اصرار بر ضرورت و لزوم این اصل زندگى ساز و این راز و رمز بقا و حیات و صعود و شکوفایى و پیشرفت جامعهها و تمدنها از دیگر هدفهاى والاى نهضت عدالتخواهانه عاشوراست.
این اصل افتخارانگیز و این حقیقت الهام بخش هم از منطق و عملکرد پیشواى آزادى به وفور دریافت مىگردد و هم از شعار و عمل و گفتار و کردار مردان نامدار و زنان اندیشمند و پرشهامتى که در آن شبستان سرد و خاموش، و آن روزگار یخبندان ارزشها و والایىها، راه یارى و همراهى حسین علیه السّلام در راه اصلاح جامعه را برگزیدند؛ براى نمونه:
1- آن حضرت در نامه تفکر انگیزش به مردم کوفه، در اشارهاى روشنگر و اندیشاننده به شرایط و وظایف رهبرى در جامعه از جمله نوشت:
«فلعمرى ما الامام الّا العامل بالکتاب، و الآخذ بالقسط، و الدّائن بالحقّ، و الحابس نفسه على ذات اللَّه.»[1]
به جان حسین سوگند که تنها کسى در نگرش اسلامى، امام و پیشواى راستین جامعه است که به مقررات قرآن عمل نموده و در چارچوب قانون رفتار نماید، و در راه عدالت و دادگرى گام سپارد و در خدمت به حق و در اندیشه آن باشد و جان و تن را براى کسب خشنودى خدا و رضایت بندگان او وقف سازد.
2- و در سخنى سازنده و تاریخى با یاران همراه، ضمن انتقاد و شکوه از دگرگونى نامطلوب و ناپسند روزگار و زشتى زمانه و گسترش ضد ارزشها و میداندارى ستم و بیداد فرمود: «... فانّى لا أرى الموت الّا سعادة و لا الحیاة مع الظّالمین الّا برما ...»[2]
و من در این شرایط زشت و ظالمانه، مرگ را جز سعادت و نیک بختى و زندگى با ظالمان را جز ذلت و نابودى نمىنگرم.
3- و در برابر سپاه ستم و خودکامگى در بیانى روشنگر و تکاندهنده فرمود:
«... فاصبحتم البا لأعدائکم على اولیائکم بغیر عدل افشوه فیکم ....»[3]
شما هم اینک به سود دشمنان خود کمر به پیکار با دوستان خویش بستهاید، آن هم بىآنکه آنان در این مدت طولانى، عدل و دادى را در جامعه شما تحقق بخشیده، یا به آرزوى خویش در دوران حکومت استبدادى و انحصارى آنان دست یافته باشید و یا حقوق و امنیت و رفاه و آسایش شما را تضمین کرده باشند.
4- سفیر اندیشمند حسین علیه السّلام در برابر عبید، در ترسیم این هدف بشر دوستانه و عدالتخواهانه آن حضرت فرمود:
«... جئنا لنأمر بالعدل و ندعوا الى حکم الکتاب و السّنّة ....» [4]و ما در بحران استبداد و سرماى استخوان سوز بیداد و خشونت اموى به این شهر و دیار آمدهایم تا بر اساس عدالت و آزادى امور جامعه را تدبیر کنیم و مردم را به مقررات بشر دوستانه خدا و سبک و سیره پر جاذبه پیامبرش فراخوانیم.
5- و بزرگ بانوى عدالت خواه و ستم ستیز و اندیشاننده تاریخ، در بارگاه استبداد اموى در اشاره به این هدف والاى فرهنگ عاشورا و عاشوراییان خروشید که:
«... أمن العدل یا ابن الطّلقاء! تخدیرک حرائرک و امائک، و سوقک بنات رسول اللَّه سبایا، قد هتکت ستورهنّ، و أبدیت وجوههنّ، تحدو بهنّ الاعداء من بلد الى بلد.»[5] هان اى زاده رهاشدگان و پسر آنانى که نیاى گرانقدرم از سر مهر و کرامت از گناه و بیدادشان گذشت و آنان را در فتح مکّه بخشید و از اسارت و کیفر رهایشان ساخت! اى یزید! آیا این از عدالت و دادگرى نظام پلید و آزادىکش اموى است که تو تیرهبخت، زنان و کنیزکان خود را در امنیّت و آسایش، پشت پردهها بنشانى و آن گاه دختران ارجمند و ستم ستیز پیامبر را در بند اسارت و بیداد، به این شهر و آن شهر بکشانى و در این کوى و آن برزن بگردانى؟
آیا این از عدل و داد است که بدین وسیله حریم امنیّت و پرده کرامت آنان را کنار زنى و چهرههایشان را نمایان سازى؛ تا آشنا و بیگانه، مردم شهر و روستا، دور و نزدیک، ریشهدار و بىریشه و تبار، بر آنان بنگرند و آنان در برابر دیدگان و تماشاگران باشند؟ آن هم در شرایطى که نه از مردان دلیر و آزادمنش این خاندان پرشکوه، کاروانسالارى بر ایشان مانده است، و نه پشت و پناهى که از حقوق و آزادى آنان دفاع کند؟!
[1] - کامل ابن اثیر، ج3، ص265
[2] - همان ماخذ
[3] - همان ماخذ
[4] - لهوف، ص53
[5] - فرازی ازخطبه روشنگرانه حضرت زینب(ع)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |