دانش را بجویید و آن را با بردباری و آرامش بیارایید [امام صادق علیه السلام]
عرشیات
نگاه عاشقانه مولانا به علی(ع)(1)
پنج شنبه 93 خرداد 29 , ساعت 6:55 صبح  

خُدو انداختن ِخصم در روی امیر المؤمنین علی کرّم الله

وجهه، وانداختن امیر المؤمنین علی شمشیر از دست

غزالى در کیمیاى سعادت ذیل آداب محبت و لزوم حسن خلق می نویسد: «و از این رو بود که على (رض) کافرى را بیفکند تا بکشد. وى آب دهان در روى على پاشید. وى را دست بداشت و نکشت و گفت خشمگین شدم ترسیدم که براى خداى تعالى نکشته باشم.»[1] و در معارف محقق ترمذى نیزچنین آمده است.[2] و در تاریخ الفخرى آمده است: «گفته‏اند على (ع) در یکى از جنگهاى خود مردى را به زمین افکند و بر سینه او نشست تا سرش را جدا کند. مرد بر روى او آب دهان افکند. على (ع) برخاست و او را واگذارد. چون از او پرسیدند چرا برخاستى و از آن پس که توانستى او را کشت وى را وا گذاشتى؟ گفت: او بر روى من خیو افکند و من از آن به خشم آمدم، ترسیدم اگر او را بکشم، خشم و غضب من را در کشتن او دخالتى بود و دوست نداشتم جز براى خدا او را بکشم».[3]

 

نگاه عاشقان? مولانا به حضرت امیر(ع)

مقام ومنزلت اخلاص

( 3735)از علی آموز اخلاص عمل

 

شیر حق را دان مُطهّر از دغل

( 3736)در غزا بر پهلوانی دست یافت

 

زود شمشیری برآورد و شتافت

( 3737)او خُدو انداخت در روی علی

 

افتخار هر نبیّ و هر ولی

( 3738)آن خُدو زد بر رخی که روی ماه

 

سجده آرد پیش او در سجده‌گاه

( 3739)در زمان، انداخت شمشیر آن علی

 

کرد او اندر غزایش کاهلی

( 3740)گشت حیران آن مبارز زین عمل

 

وز نمودن عفو و رحمت بی‌محل

( 3741)گفت: بر من تیغ تیز آفراشتی

 

از چه افکندی؟ مرا بگذاشتی؟

اخلاص: در تعریف آن عبارتهاى گونه‏گون گفته‏اند و خلاصه آن اینکه اخلاص برون کردن خلق است از معاملت با خداى تعالى، چنان که بنده هیچ کارى نکند جز براى خدا. ابو على دقاق گفته است: «اخلاص خود دارى از ملاحظات خلق است» و ابو عثمان گفته است: «اخلاص فراموش کردن رؤیت خلق است به دوام نظر به خالق»[4]

مطهر: پاک، پاکیزه.

دغل: مکر، حیله.

غزا: جنگ با کافران.

خدو: خیو، آب دهن، تُف.

افتخار هر نبى...: در حدیث است که پیمبر (ص) فرمود: «آن که خواهد به آدم بنگرد و علم او، و نوح و تقواى او، و ابراهیم و حلم او، و موسى و هیبت او، و عیسى و عبادت او، به على بنگرد.»[5]. و على (ع) پس از رسول (ص) افضل است از جن و انس.

زدن: افکندن، انداختن.

کاهلى: درنگ کردن، ادامه ندادن.

بى‏محل: نابجا، درجایی که انتظار نمی رفت.

افراشتن: بالا بردن.

اخلاص در عمل را باید از امام علی(ع) یاد بگیری. آن شیر بیشهْ حقیقت را از هر حیله و نیرنگی پاک و منزه بدان. امام علی(ع) در یکی از جنگ‏ها بر پهلوانی غالب و چیره گشت و بی‌درنگ شمشیر از نیام بیرون کشید تا کارش را بسازد، اما آن پهلوان، بر سیمای آن حضرت، آب دهان انداخت؛ بر سیمای بزرگ مردی که مایهْ افتخار پیامبران و سرافرازی اولیاست. بر چهره‌ای تُف انداخت که روی ماه با همهْ بلندی‌اش در برابر آن سیمای نورانی سر تعظیم فرود می‏‏آورد. در این هنگام حضرت بی‌درنگ شمشیر را انداخت و از مبارزه منصرف شد. یل عرب، از این‌که مولا بی‌مناسبت و بی‌هنگام عفو و بخشش نمود، متحیر و شگفت‌زده شد و از مولا پرسید: چرا شمشیر از کف انداختی و در ستیز با من منصرف شدی.



[1] - (کیمیاى سعادت، ج 1، ص 517)

[2] - معارف محقق ترمذى ، ص 2

[3] - (تاریخ الفخرى، ص 31).

[4] - (ترجمه رساله قشیریه، ص 104 و 105).

[5] - (فى رحاب ائمة اهل البیت، ج 1، ص 96، از فصول المهمه ابن صباغ مالکى)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
هدیه
پنج شنبه 93 خرداد 22 , ساعت 9:6 صبح  

هدیه به مخاطبین عرشیات به مناسبت نیمه شعبان المعظم

 


ای آرزوی آرزو مستان سلامت می‌کنند 

آن پرده را بردار زو مستان سلامت می‌کنند

ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار ازو

من کس نمی‌دانم جز او مستان سلامت می‌کنند

رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند

مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند

غوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگر

خورشید ربانی نگر مستان سلامت می‌کنند

ای ابر خوش باران بیا وی مستی یاران بیا

وی شاه طراران بیا مستان سلامت می‌کنند

حیران کن و بی‌رنج کن ویران کن و پرگنج کن

نقد ابد را سنج کن مستان سلامت می‌کنند

شهری ز تو زیر و زبر هم بی‌خبر هم باخبر

وی از تو دل صاحب نظر مستان سلامت می‌کنند

آن میر مه رو را بگو وان چشم جادو را بگو

وان شاه خوش خو را بگو مستان سلامت می‌کنند

آن میر غوغا را بگو وان شور و سودا را بگو

وان سرو خضرا را بگو مستان سلامت می‌کنند

آن جا که یک باخویش نیست یک مست آن جا بیش نیست

آن جا طریق و کیش نیست مستان سلامت می‌کنند

آن جان بی‌چون را بگو وان دام مجنون را بگو

وان در مکنون را بگو مستان سلامت می‌کنند

آن دام آدم را بگو وان جان عالم را بگو

وان یار و همدم را بگو مستان سلامت می‌کنند

آن بحر مینا را بگو وان چشم بینا را بگو

وان طور سینا را بگو مستان سلامت می‌کنند

آن توبه سوزم را بگو وان خرقه دوزم را بگو

وان نور روزم را بگو مستان سلامت می‌کنند

آن عید قربان را بگو وان شمع قرآن را بگو

وان فخر رضوان را بگو مستان سلامت می‌کنند

وان میر ساقی را بگو مستان سلامت می‌کنند

وان عمر باقی را بگو مستان سلامت می‌کنند

وان میر غوغا را بگو مستان سلامت می‌کنند

وان شور و سودا را بگو مستان سلامت می‌کنند

ای مه ز رخسارت خجل مستان سلامت می‌کنند

وی راحت و آرام دل مستان سلامت می‌کنند

ای جان جان ای جان جان مستان سلامت می‌کنند

ای تو چنین و صد چنان مستان سلامت می‌کنند


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
آتش افتادن درشهر
پنج شنبه 93 خرداد 22 , ساعت 9:0 صبح  

آتش افتادن در شهر به ایّام ِعمر، رضی الله عنه

واقعهْ آتش سوزی در شهر مدینه ، در کتاب نوادر الاصول ترمَذی ودلائل النبوت ابو نعیم اصفهانی آمده است.در باره این آتش سوزى گذشته از آن چه مرحوم فروزانفر در مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى آورده[1] ، به نقل طبرى و ابن اثیر، این حادثه در سال نوزدهم هجرت رخ داده است. طبرى نویسد: «چنان که واقدى گفته است از حّره لیلى آتشى سر زد عمر خواست تا با مردمان بدان جا رود. سپس گفت تا صدقه دهند و آتش خاموش گردید»[2]

آتش بخل و آزمندی

( 3721)آتشی افتاد در عهد عمر

 

همچو چوب خشک، می‌خورد او حجر

( 3722)درفتاد اند بنا و خانه‏ها

 

تا زد اندر پرّ مرغ ولانه‏ها

( 3723)نیم شهر از شعله‏ها آتش گرفت

 

آب می‏ترسید از آن و می‏شگفت

( 3724)مشک‏های آب و سرکه می‏زدند

 

برسر آتش کسان هوشمند

( 3725)آتش از استیزه افزون می‏شدی

 

می‏رسید او را مدد از بی حدی

( 3726)خلق آمد جانب عُمّر شتاب

 

کآتش ما می‏نمیرد هیچ از آب

( 3727)گفت آن آتش زآیات خداست

 

شعله‌‌ای از آتش بخل شما‌ست

( 3728)آب و سر‌که چیست نان قسمت کنید

 

بخل بگذارید اگر آل منید

( 3729)خلق گفتند‌ش که در بگشوده‌ایم

 

ما سخی، و اهل فتوّت بوده‌ایم

( 3730)گفت نان در رسم و عادات داده اید

 

دست از بهر خدا نگشاده اید

( 3731)بهر فخر و بهر‌بوش و بهر ناز

 

نز برای ترس و تقوی و نیاز

( 3732)مال تخم است و به هر شوره منه

 

تیغ را در دست هر رهزن مده

( 3733)اهل دین را باز‌دان از اهل کین

 

همنشین حق بجو، با او نشین

( 3734)هرکسی بر قوم خود ایثار کرد

 

کاغه پندارد که او خود کار کرد

 شگفتیدن: به معنى مات ومبهوت، آشفته شدن است، لیکن در این بیت به معنى ترسیدن، سرباز زدن به کار رفته است.

حجر: سنگ.

سرکه: سرکه را که حاوى اسید استیک است چون در آتش بریزند گاز انیدریک کربنیک (گازى که در بازدم از بینى بیرون آید) تولید شود که موجب فرو نشاندن آتش است ولى تأثیر اصلى از آن آبى است که در سرکه است.

استیزه: ستیزه، زبانه زدن.

بى‏حدى: از سویى که حد و مرز ندارد. از عالم غیب، از سوى خدا.

آل: در این بیت معنى وابسته من، هم باور من، یاوران من در کار دین.

نیاز: یعنی نیاز به درگاه خدا، نذر ونیاز

در گشودن: باز داشتن در خانه، مهمان پذیرفتن.

اهل فتوت: جوانمرد، بخشنده.

دست گشادن: بخشیدن.

بَوش: خود نمایى، کر و فر:

          گر زیادت مى‏شود زین رو بود             نه از براى بوش و هاى و هو بود

12 /د4

کار کردن: کنایت از رضاى خدا را به دست آوردن.

ایثار: گذشتن از چیزی به خاطر دیگری و ترجیح دیگری برخود است و این‌که هرچه می‏دهد، از خدا بداند نه از خود.

کاغه: یعنی تنبل و از زیر کار در رو، ساده دل.

آتش به شهر افتادن و نیمی از شهررا سوزاندن،آتشی که سنگ‌ها را همانند چوب خشک می‏سوزاند و همه چیز را در کام خود فرو می‌برد، به طوری‌که آب واپس می‏نهد و گیج و درمانده که چرا بر آتش اثر ندارد؟ بلکه بر تیزی و خروش آن می‏افزاید.چنین آتشی، آتش بخل و آزمندی است؛که به صورت تمثیل در این ابیات بیان شده است، زیرا این آتش نفس و هواهای نفسانی، از جمله بخل و آز است که از دوزخ نفس برخاسته می‏شود و در حقیقت، از عالم دیگر است و مدد گرفته از آتش قهرالهی است. برای خاموش کردن این آتش، راهی جز مقابله به مثل نداریم و آن ایثار و بخشش خالصانه است. بنابراین، عمر گفت: این بخشش‌هایی که مدعی آن هستید، همه از روی رنگ و ریاست و نه از بهر خدا. در احسان و بخشش باید دو چیز را مراعات کنید: یکی آنکه مال را به غیر مستحق ندهید، زیرا این کار مانند این است که تیغی به دست زنگی مست بدهید. دوم این‌که باید فقط برای رضای حق، احسان کنید و نه از روی ریا. منظور این است که مال را در هر راهی که خرج می‏کنید، نباید به حساب خدا بگذارید و انتظار لطف حق را داشته باشید. چه بسا آن را به کسی می‏دهید که شایسته یاری نیست و درست مثل این است که سلاح را به دست دزدان بدهید. شاید مولانا به مضمون این آیه توجه دارد که «وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا»:اموال خود را، که خداوند وسیله قوام زندگى شما قرار داده، به دست سفیهان نسپارید و از آن، به آنها روزى دهید! و لباس بر آنان بپوشانید و با آنها سخن شایسته بگویید![3] هم‌چنین مولانا می‏گوید: هر کسی به نزدیکان خود کمکی می‏کند، می‏پندارد که در راه خدا کاری کرده است.



[1] - مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى،ص36 و37

[2] - (تاریخ طبرى، ج 5، ص 257).

[3] - سورهْ نساء آیهْ 5


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
دنباله قصه زید (24)
پنج شنبه 93 خرداد 22 , ساعت 8:47 صبح  

آتش شهوت را باید با نور دین خاموش ساخت (مقابله شهوت با تقوا)

 

( 3711)بعد از آن این نار نار شهوت است

 

کاندر او اصل گناه و زلتّ است

( 3712)نار بیرونی به آبی بفسُرد

 

نار شهوت تا به دوزخ می‌برد

( 3713)نار شهوت می‌نیارامد به آب

 

زآن که دارد طبع دوزخ در عذاب

( 3714)نار شهوت را چه چاره؟ نور دین

 

نُورُکم اطفاءُ نار الکافرین

( 3715)چه کُشد این نار را؟ نور خدا

 

نور ابراهیم را ساز اوستا

( 3716)تا ز نار نفس چون نمرود تو

 

وارهد این جسم هم‌چون عود تو

( 3717)شهوت ناری، به راندن کم نشد

 

او به ماندن کم شود بی هیچ بُد

( 3718)تا که هیزم می‌نهی بر آتشی

 

کی بمیرد آتش از هیزم کشی؟

( 3719) چون که هیزم باز گیری، نار مُرد

 

زآن که تقوی، آب سوی نار بُرد

( 3720)کی سیه گردد زآتش روی خوب

 

کو نهد گلگونه از تقوی القلوب؟

بعد از آن این نار: بجز این آتش محسوس. آتش دیگر که راه ما را درسیر الی الله می بندد، آتش شهوت است.

طبع دوزخ دارد: یعنی با آب خاموش نمی شود، بلکه با نور ایمان ونور مردان ره بافته، می تواند آتش شهوت را خاموش کند.

نُورُکم...: روشنى شما خاموش ساخت نور کافران را. برگرفته است از حدیث منقول از پیمبر (ص): «تَقُولُ النّارُ لِلْمُؤمِنِ جُزْ یا مُؤمِنُ فَقَدْ اَطْفَأَ نُوُرکَ لَهَبى- » آتش دوزخ گوید اى مؤمن بگذار که نور تو شراره مرا خاموش ساخت»[1]

اطفاى: یعنی خاموش ساخت، اطفاى را به صورت فعل و مصدر هر دو، در بیت توان خواند لیکن با توجه به حدیث صورت فعلى مناسبتر است.

نور ابراهیم: مقصود نور ایمان اوست که او را از نمرود نهراساند و در آتش نشست و خدا آتش را بر او گلستان کرد:

          آن گمان انگیز را سازد یقین             مهرها رویاند از اسباب کین‏

          پرورد در آتش ابراهیم را                 ایمنى روح سازد بیم را

547- 546 /د1

اوستا: مقتدا، پیشوا.

عود: چوب.

راندن: به کار داشتن.

ماندن: از کار باز گرفتن.

هیزم: استعاره از پیروى هواى نفس و نافرمانى خدا.

آتش: استعاره از شهوت.

هیزم کشى: استعارت از بار شهوت و هواى نفس را به دوش کشیدن.

هیزم باز گرفتن: استعاره از هوا و شهوت را ترک گفتن.

گلگونه: سرخاب، وسیله زینت.

جسم هم‌چون عود: یعنی جسمی که باید بسوزد و از میان برود و اگر در راه حق بسوزد مانند عود بوی خوش دارد.

به ماندن کم شود: یعنی باید آن را رها کنی و دنبالش نروی تا فرو نشیند.

تقوی القلوب: یعنی تنها پرهیز از این وابستگی‌ها می‌تواند آتش شهوت را خاموش کند. تقوای دل‌ها مانند گلگونه‌ای (سُرخاب) است که روی را زیبا می‌کند و نمی‌گذارد از شهوت سیاه شود.برگرفته است از قرآن کریم «ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اَللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى اَلْقُلُوبِ- » آرى و کسى که بزرگ شمارد شعایر خدا را پس آن از پرهیزکارى دلهاست»[2]

 ( 3711) از آتش عنصرى که بگذریم این آتش در نفس بشرى آتش شهوت است که ریشه گناه و لغزش بشرى است. ( 3714) آتش شهوت را چه چیز خاموش مى‏کند؟ فقط نور دین، نور مؤمنین است که نار کفار را خاموش مى‏سازد.( 3715) این نار را فقط نور خدا خاموش مى‏کند پس نور ابراهیم را استاد خود قرار ده.( 3716) تا از آتش نفس نمرود جسمت رهایى یابى. ( 3717) شهوت آتشین با شهوت‏رانى کم نمى‏شود او وقتى کم مى‏شود که خاموش بماند.( 3718) تا هیزم روى آتش مى‏گذارى آتش از سوزاندن هیزم چگونه خاموش مى‏شود.( 3719) اگر هیزم را از او بریدى آتش مى‏میرد براى اینکه تقوى و پرهیز آب را بسوى آتش برده خاموشش مى‏کند.( 3720) آن چهره زیبایى که از تقوى القلوب گلگونه نهاده کى از آتش سیاه مى‏گردد. () این را هم بدان که آتش بپاکان زیان نمى‏رساند زیرا آنها چون دریا هستند دریا کى از آتش باک دارد.

مولانا با مقایسه بین آتش بیرونی وآتش شهوت می گوید: آتش بیرونی با مقداری آب، افسرده و خاموش می‌شود، ولی آتش شهوت، صاحبش را به دوزخ می‌کشاند. آتش شهوت کجا و آتش عنصری کجا؟ شهوات نفسانی با راندن و زائل کردن کاستی نمی‌یابد، آتش شهوت بسی قهارتر و خانمان‌سوزتر است، زیرا سرشت دوزخی دارد. مولانا می‌گوید:این آتشی که راه سیر الی‌الله را می‌بندد، خواب غفلت و آتش شهوت است، نه آتشی که در بیرون و عالم ظاهر می‌بینیم .بنابراینتنها نور ایمان و نور مردان ره‌یافته می‌تواند آتش شهوت را خاموش کند. سپس توضیح می‌دهد که این نور، نورخداست و نور ابراهیم و تعلیمات توحیدی اوست. این نور را استاد خود قرار بده تا جسم تو از آتش شهوت پاک شود.

چکیده کلام مولانا در این ابیات این است: آتش شهوت را باید با نور دین خاموش ساخت چنان که مؤمن چون از صراط گذرد آتش دوزخ بدو گوید بگذر که نور تو آتش مرا خاموش ساخت. ابراهیم (ع) که خلیل اللَّه بود چون در آتش نشست آتش بر او گلستان شد، چون نور خدا را همراه داشت. تا آدمى در پى شهوت‏رانى است، آتش آن شهوت روز افزون است باید آن را مهار کرد و نگاه داشت تا اندک اندک کم گردد. اگر پى شهوت نرفتى اندک اندک آتش آن خاموش مى‏شود، و اگر تقوا را بیشتر ساختى همچون آب آتش شهوتت را خاموش مى‏سازد. آن که تقوا را پیشه خود گیرد از سوزش آتش شهوت در امان است، آن که خود را به تقوا آرایش دهد پیش خدا سیه رو نیست.



[1] - (احادیث مثنوى، ص 52).

[2] - سوره حج،آیه 32).


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
دنباله قصه زید (23)
پنج شنبه 93 خرداد 22 , ساعت 8:46 صبح  

خواب غفلت

( 3705)در شب بدرنگ بس نیکی بود

 

آب حیوان جفت تاریکی بود

( 3706)سر زخفتن کی توان بر‌داشتن؟

 

با چنین صد تخم غفلت کاشتن

( 3707)خواب مرده، لقمه مرده یار شد

 

خواجه خفت و دزد شب برکار شد

( 3708)تو نمی‌دانی که خصمانت کی‌اند

 

ناریان خصم وجود خاکی‌اند

( 3709)نار خصم آب و فرزندان اوست

 

هم‌چنان که آب خصم جان اوست

( 3710)آب آتش را کُشد زیرا که او

 

خصم فرزندان آب است عدو

بد رنگ: که رنگى نامطبوع دارد، ناپسند، نابدلخواه:

          چون مزاج آدمى گل خوار شد             زرد و بد رنگ و سقیم و خوار شد

44/د 3

و مقصود از شب بد رنگ حیات این جهانى است. در این جهان که عالم محسوس است از یک سو حقیقت براى همگان پوشیده است و از سوى دیگر حواس در محیطى محدود می توانند انسان را رهنما باشند.

خواب مرده: خواب غرور.

لقمه مرده: استعاره از نعمت دنیا.

دزد: استعاره از شیطان و هواى نفس. "دزد شب"، شیطان است که با استفاده از این غفلت،. و بر اثر پیروی از هوی و هوس، سرمایهْ توفیق را می‏رباید و عُمرت را ضایع می کند.

ناریان: شیطانها.

خاکیان: آدمیان.

ناریان: اشاره به دزد شب (شیطان) است که مطابق روایات چون از آتش خلق شده بود به آدم سجده نکرد.

فرزندان آب: کنایه از موجودات زنده و انسان است.

 نار: آتش.

خصم فرزندان آب: از آن جهت که آتش ترى را مى‏خشکاند.

کشتن: خاموش کردن.

عدو: دشمن.

 ( 3705) در شب بد رنگ بسى خوبیها هست زیرا که آب حیوان قرین تاریکى است.( 3706) با این خشخاش غفلتى که تو مى‏کارى و ادویه مخدره که بکار مى‏برى چگونه سر از خواب غفلت بر مى‏دارى. ( 3707) لقمه مرده بخواب کمک کرد و خواجه بخواب رفته دزد مشغول کار شد.( 3708) تو دشمنان خود را نمى‏شناسى موجودات آتشى دشمن وجود خاکیانند. ( 3709) آتش دشمن آب و فرزندان آب است همچنان که آب دشمن هستى آتش است.( 3710) آب آتش را مى‏کشد و خاموش مى‏کند براى اینکه او دشمن آب و فرزندان آب است.

مولانا می گوید: کسی که این نشانه‏هاى روشن عبرت را نادیده انگارد، چگونه تواند سر از خواب غفلت بر دارد. در قرآن کریم است که: «زندگانى این جهان چیزى جز سر گرمى و بازیچه نیست، و سراى آخرت زندگى [جاویدان است‏] اگر بدانند»[1] طالب دنیا به خواب رفته و شیطان در این تاریکى در خزانه ایمان او دست به کار زده. آفرینش شیطان از آتش است و آفرینش آدمیان از خاک و از نخست روز آفرینش آدم، شیطان دشمن او و فرزندان او گردید و گفت: «سوگند به عزّت تو که همگان را بفریبم جز بندگان گزیده‏ات را»[2]

مولانا می‌گوید: عامل اصلی هدایت انسان به یکی از این دو راه (سیرالی الله و عشق به حق و رسیدن به آب حیات و دیگری دنیا و مناصب آن و به سوی مرگ آمدن) در خود انسان است. در این جسم خاکی که هم‌چون «شب بد رنگ» تاریک است، ریشه نیکی‌ها را می‌توان یافت، چنان‌که مطابق روایات آب حیات در تاریکی است. چنان که در داستان خضر آمده است که در ظلمات چشمه‏اى است که اگر کسى از آن چشمه بنوشد حیات جاودانى خواهد یافت. دنیاى مادى همانند ظلمات، و درک عقلانى همانند آب حیات است. آن آب حیات را در همین ظلمات و با کوشش و رنج دادن تن خاکى توان به دست آورد. حکیم سنایی با بیان روشنتربه همین مطلب اشاره دارد که:

          که بدین راه در بدى نیکى است             آب حیوان درون تاریکى است‏

(سنایى، حدیقه، ص 89)

          سیر جسم خشک بر خشکى فتاد                   سیر جان پا در دل دریا نهاد

          چون که عمر اندر ره خشکى گذشت             گاه کوه و گاه دریا گاه دشت‏

          آب حیوان از کجا خواهى تو یافت               موج دریا را کجا خواهى شکافت‏

          موج خاکى وهم و فهم و فکر ماست             موج آبى محو و سُکر است و فناست‏

575- 572/د 1

مولانا براین باور است که درک حقیقت تنها از عهده عقل بر می آید. حواس چون پرده‏اى ظلمانى پیش دیده عقل را گرفته است. اگر عقل راهبر آدمى شود پرده‏هاى حسى را خواهد سوخت و آدمى را به آب حیات که بقاى به خداست خواهد رساند. چنان که مى‏دانیم

مولانا می‌گوید: خواب و راحت این دنیا (غفلت از خدا) مرگ است و خوردن و لذّت دنیا این مرگ را یاری می‌دهد. (دزد شب) شیطان است که با استفاده از این غفلت سرمایه توفیق و عمر را می‌رباید. تناول کردن لقمه حرام، باعث می‌شود که چشم دل از دیدن جمال حق در خواب شود و وقتی خواب غالب شد، غفلت پیش می‌آید و در این هنگام دزدان شیطان صفت سرمایه‌های معنوی انسان را به یغما می‌برند.



[1] - سوره عنکبوت،آیه 64.

[2] - سوره ص، آیه82 و 83.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 236 بازدید
بازدید دیروز: 346 بازدید
بازدید کل: 1403267 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]