افشای توطئهْ منافقین(ادامه2)
( 2891)گفت پیغامبر که آواز خدا |
|
میرسد در گوش من همچون صدا |
( 2892)مُهر بر گوش شما بنهاد حق |
|
تا به آواز خدا نارد سبَق |
( 2893)نک صریح آواز حق میآیدم |
|
همچو صاف از درد میپالایدم |
( 2894)همچنانکه موسی از سوی درخت |
|
بانگ حق بشنید کای مسعودبخت |
( 2895)از درخت انی انا الله میشنید |
|
با کلام انوار میآمد پدید |
( 2896)چون ز نور وحی در میماندند |
|
باز نو سوگندها میخواندند |
( 2897)چون خدا سوگند را خواند سپر |
|
کی نهد اسپر ز کف پیکارگر |
( 2898)باز پیغامبر به تکذیب صریح |
|
قد کذبتم گفت با ایشان فصیح |
مُهر بر گوش بودن: برگرفته است از آیه «خَتَمَ اَللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ: خدا بر دلها و گوشهاشان مهر نهاد.»[1]
سَبَق آوردن: پیشى گرفتن، روى آوردن.
گفت پیغمبر که نفحتهاى حق اندر این ایّام مىآرد سبق
1951/ د / 1
سبق نارد: یعنی دسترسی پیدا نکند، نزدیک نشود.
نک صریح: یعنی آواز حق چنان صریح است که مرا روشن میکند و شکی باقی نمیگذارد که شما دروغ میگویی.
إنِّى أنَا اللَّه: اشاره به آیه واقعه در سوره قصص که مىفرماید:« فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ اَلْوادِ اَلْأَیْمَنِ فِی اَلْبُقْعَةِ اَلْمُبارَکَةِ مِنَ اَلشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسى إِنِّی أَنَا اَللَّهُ رَبُّ اَلْعالَمِینَ یعنى چون موسى بطرف آن آتش آمد از ساحل راست رود ایمن از محل مبارک ندا رسید که اى موسى بىشبهه و به یقین منم خداوند پروردگار عالمیان»[2]
از نور وحى درماندن: کنایه از درماندن در سخن برابر وحى الهى.
قَد کَذِبتُم: یعنی بیگمان دروغ گفتید.
( 2891) حضرت فرمود اکنون آواز خداوندى چون انعکاس صوت بگوش من مىرسد. ( 2892) خداوند مهر بر گوش شما نهاده که آواز خدایى نشنوید. ( 2893) نه تنها بطور واضح آواز حق را مىشنوم بلکه این آواز مرا تصفیه مىکند. ( 2894) همان طور که موسى از درخت آوازى شنید که اى موسى. ( 2895) آرى موسى از درخت إِنِّی أَنَا اَللَّهُ 28: 30 مىشنید و با کلام حق انوار پدید مىآمد. ( 2896) چون آنها از نور وحى بىخبر بودند باز سوگند همىخوردند. ( 2897) بلى خدا سوگند را بنام سپر اسم برده البته جنگ جو سپر را از دست نمىدهد. ( 2898) باز هم پیغمبر (ص ع) صریحاً آنان را تکذیب کرده و فرمود یقیناً دروغ مىگویید.
"آواز خدا"را گوش دل میشنود که محل وحی است، اما پیامبر(ص) میگوید: من آواز خدا را به همان آسانی میشنوم که شما با گوش سر، صداها را میشنوید. حق تعالی بر گوش جان شما مُهر نهاده تا آواز خدا را نشنود. مولانا به آیهْ قرآن استناد میکند که: خدا بر دلهاشان مُهر نهاده و به گوشهای ایشان و بر دیدههایشان پوششی و ایشان را کیفری سترگ است. مولانا در تأیید کلام پیامبر(ص)، به آیههای سورهْ قصص اشاره میکند که در آنجا موسی از درختی صدای حق را میشنود که: «انّی انا الله؛ من پروردگارم» پس اگر پیامبر(ص) میگوید: من آواز حق را همچون صدا میشنوم، این امکان دارد.
افشای توطئهْ منافقین(ادامه1)
( 2877)چون بیامد از غزا، باز آمدند |
|
چنگ اندر وعدهْ ماضی زدند |
( 2878)گفت حقش ای پیمبر فاش گو |
|
عذر را ور جنگ باشد باش گو |
( 2879)گفتشان بس بد درون و دشمنید |
|
تا نگویم رازهاتان تن زنید |
( 2880)چون نشانی چند از اسرارشان |
|
در بیان آورد بد شد کارشان |
( 2881)قاصدان زو باز گشتند آن زمان |
|
حاش لله حاش لله دمزنان |
( 2882)هر منافق مصحفی زیر بغل |
|
سوی پیغامبر بیاورد از دغل |
( 2883)بهر سوگندان که ایمانجنتی است |
|
زآنکه سوگند آن کژان راسنتی است |
( 2884)چون ندارد مرد کژ در دین وفا |
|
هر زمانی بشکند سوگند را |
( 2885)راستان را حاجت سوگند نیست |
|
زآنکه ایشان را دو چشمروشنی است |
( 2886)نقض میثاق و عهود ازاحمقی است |
|
حفظ ایمان و وفاکارتقی است |
( 2887)گفت پیغامبر که سوگند شما |
|
راست گیرم یا که سوگند خدا |
( 2888)باز سوگندی دگر خوردند قوم |
|
مصحف اندر دست و بر لب مهر صوم |
( 2889)که به حق این کلام پاک راست |
|
کان بنای مسجد از بهر خداست |
( 2890)اندر آنجا هیچ حیله و مکر نیست |
|
اندر آنجا ذکر و صدق ویاربی است |
وعدهْ ماضی: وعدهای است که پیامبر داده بود که پس از بازگشت از جنگ، به مسجد شما میآیم.
فاش گفتن: کنایه از راز درون منافقان را آشکار ساختن و مکر ایشان را به رخشان کشیدن، هر چند آنان را خوش نیاید و کار به جنگ کشد.
باش گو: یعنی بگذار باشد؛ مهم نیست.
تن زدن: یعنی کنار بروید؛ دست بردارید، خاموش گشتن.
قاصد: فرستاده و نماینده.
حاش لِلَّه: معاذ اللَّه، پناه بر خدا. (مبادا که چنین باشد).
ایمان: جمع یمین: سوگند.
جُنّة بودن ایمان: یعنی سوگندها سپر است، برگرفته است از آیه «اِتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اَللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ: سوگندهاى خود را سپرى گرفتند و از راه خدا رو گردان شدند پس براى آنان عذابى است خوار کننده.»[1]
کار تقی است: یعنی کار مردم پرهیزکار است.
بر لب مُهر صوم: یعنی درحالیکه خود را روزهدار نشان میدادند.
وفا نداشتن مرد کژ: «کژ» کنایه از منافق است. منافق هیچ گاه پاى بند عهد نیست. چنان که امیر مؤمنان (ع) در باره مروان حکم فرمود: «وى پس از جنگ جمل امام حسن و امام حسین را میانجى خود ساخت و آنان با امام سخن گفتند و على (ع) او را رها کرد. حسنین گفتند مروان با تو بیعت کند؟ فرمود... دست او چون دست یهودى است اگر آشکارا بیعت کند در نهان روى بگرداند.»[2]
نقض: شکستن.
میثاق: پیمان.
ایمان: جمعِ یمین: سوگند.
سوگند خدا: اشاره است به آیه «وَ اَللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ: و خدا گواهى مىدهد که آنان دروغ مىگویند.»[3]
ذکر و صدق و...: کنایه از تضرع و دعا کردن به درگاه خدا.
( 2877) وقتى از سفر باز گشت باز آمدند و انجام وعده آن روز را خواستند. ( 2878) خداى تعالى ندا فرمود که مطلب را آشکارا بگو اگر چه منتهى بجنگ شود. ( 2879) حضرت فرمود اى مردم دغل در این باب دیگر سخن نگویید و گرنه رازهاى پنهانى شما را آشکار مىکنم. ( 2880) و چون نشانه چندى از راز آنها را بمیان آورد دیدند کارشان ببد جایى رسید. ( 2881) آن چند نفر قاصد حاش للّه گویان بر گشتند و بسایر منافقین خبر دادند. ( 2882) منافقین هر یک قرآنى زیر بغل گرفته حضور حضرت آمدند. ( 2883) که سوگند بخورند بلى سوگند سپرى است براى دروغگویان و مردمان کج قسم خوردن شیوه آنها است. ( 2884) ولى مردم کج چون در دین وفادار نیست هر زمان سوگند خود را مىشکند . ( 2885) اشخاص راست و راستگو احتیاجى بسوگند ندارند آنها چشمهاى بینا دارند . ( 2886) شکستن عهد و سوگند از احمقى بوده و نگاهدارى پیمان و وفاى بعهد کار مردمان پاک و پرهیزکار است . ( 2887) پیغمبر (ص ع) فرمود من سوگند شما را باور کنم یا پیغام خدا را. ( 2888) باز آنها در حالى که مصحف را بدست گرفته و مىگفتند روزه هستیم سوگند دیگرى خوردند. ( 2889) که بحق این کلام پاک و صدق که بناى مسجد براى خدا است. ( 2890) و در اینجا مکر و حیلهاى در کار نیست مقصود ما فقط ذکر خداوند است.
افشای توطئهْ منافقین
( 2868)چون بر آن شد تا روان گردد رسول |
|
غیرت حق بانگ زد مشنو ز غول |
( 2869)کین خبیثان مکر و حیلت کردهاند |
|
جمله مقلوبست آنچه آوردهاند |
( 2870)قصد ایشان جز سیهرویی نبود |
|
خیر دین کی جست ترسا و جهود |
( 2871)مسجدی بر جسر دوزخ ساختند |
|
با خدا نرد دغاها باختند |
( 2872)قصدشان تفریق اصحاب رسول |
|
فضل حق را کی شناسد هر فضول |
( 2873)تا جهودی را ز شام اینجا کشند |
|
که به وعظ او جهودان سرخوشند |
( 2874)گفت پیغامبر که آری لیک ما |
|
بر سر راهیم و بر عزم غزا |
( 2875)زین سفر چون باز گردم آنگهان |
|
سوی آن مسجد روان گردم روان |
( 2876)دفعشان گفت و به سوی غزو تاخت |
|
با دغایان از دغا نردی بباخت |
غیرت حق: تجلی بزرگی حق است در هنگامی که عاشقان حق به غیر، روی آورند.
مشنو ز غول: یعنی فریب گمراه کنندهگان را نخور.
مقلوب: یعنی وارونه یا تقلبی. منظورشان این است که اسلام را بدنام کنند.
ترسا و جهود: همان طرفداران ابو عامر راهباند.
مسجدى بر جسر دوزخساختن: یعنی دست زدن به کاری که در ظاهر نشانه ایمان باشد اما عاقبت آن به کیفر الهی بینجامد، برگرفته است از آیهاى که در همین مورد نازل شده است: «أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اَللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ وَ اَللَّهُ لا یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلظَّالِمِینَ: آیا کسى که بنیان خود را بر ترس از خدا و خشنودى نهاده است بهتر است، یا آن که بنیان خود را بر کناره رودى نهاده است که زیرش ویران است و او را به آتش دوزخ سر نگون کند.»[1]
دغا: مکر، حیله.
نرد دغا باختن: یعنی حیله و تزویر کردن.
تفریق: "، یعنی از هم دور کردن و در قرآن، درست همین کلمه در مورد این منافقان به کار رفته است.پراکنده کردن، اختلاف افکندن در...
فضول: یعنی پرگو و افزونطلب .
فضل: لطف پروردگار است.
جهود شام: مقصود ابو عامر راهب است که از سپاه اسلام گریخت و مدتی با حمایت حکومت رم شرقی، در شام میزیست. به ظاهر منافقان میخواستهاند او را به عنوان یک واعظ مسلمان به مسجد خود بیاورند.
غَزا: جنگ، در اینجا غزوهْ تبوک است.
دفع گفتن: یعنی از سر باز کردن؛ چون آنها حیلهگر بودند، پیامبر هم در مورد آنها حیله به کار برد.
با دغایان نرد دغا باختن: یعنی به آنان به ظاهر پاسخى داد و راضىشان کرد، ظاهراً برگرفته است از آیه « وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اَللَّهُ وَ اَللَّهُ خَیْرُ اَلْماکِرِینَ.» [2]
( 2868) وقتى حضرت رسول (ص ع) خواستند بطرف مسجد ضرار بروند غیرت حق بر آن بانگ زد که اینان غولند سخنانشان را نپذیر. ( 2869) این خبیثها مکر و حیله کردهاند و آن چه در ظاهر مىگویند خیالشان عکس آن است. ( 2870) قصد آنها جز بدى چیز دیگر نبود آرى آنها در باطن ترسا و یهود بودند و اینان چگونه خیر دین اسلام را طالبند. ( 2871) اینها بر جسر دوزخ مسجدى ساخته و با خدا نرد دغا باختهاند. ( 2872) مقصودشان پراکنده نمودن اصحاب پیغمبر بود بلى هر فضولى فضل حق را نخواهد شناخت. ( 2873) اینها مسجد ساختهاند تا یک نفر جهود را که جهودان بموعظه او رغبت دارند از شام به آن جا بیاورند. ( 2874) حضرت فرمود اکنون ما براى جنگ باید برویم و در سر راه هستیم [در موقع عزیمت به غزوه تبوک بوده]. ( 2875) وقتى از سفر بر گشتیم ممکن است به آن جا بیاییم. ( 2876) حضرت با آن حیلهگران این مکر را بکار برده و از سر خود باز کرد و بسوى جنگ رفت.
( 2859)بر رسول حق فسونها خواندند |
|
رخش دستان و حیل میراندند |
( 2860)آن رسول مهربان رحمکیش |
|
جز تبسم جز بلی ناورد پیش |
( 2861)شکرهای آن جماعت یاد کرد |
|
در اجابت قاصدان را شاد کرد |
( 2862)مینمود آن مکر ایشان پیش او |
|
یکبهیک زآن سان که اندرشیر مو |
( 2863)موی را نادیده میکرد آن لطیف |
|
شیر را شاباش میگفت آن ظریف |
( 2864)صد هزاران موی مکر و دمدمه |
|
چشم خوابانید آن دم زآن همه |
( 2865)راست میفرمود آن بحر کرم |
|
بر شما من از شما مشفقترم |
( 2866)من نشسته بر کنار آتشی |
|
با فروغ و شعله بس ناخوشی |
( 2867)همچو پروانه شما آن سو دوان |
|
هر دو دست من شده پروانهران |
فریفتن: در این عبارت به معنى قصد فریب است. منافقان رسول را نفریفتند، بلکه به زعم خود قصد فریفتن او کردند، و بیتهاى بعد مؤید این معنى است.
فسون: افسون. فسون خواندن: سخنان فریب آمیز گفتن.
رخش: نام اسب رستم، که هر اسب تیز رو و قوى را بدان همانند کنند.
رخش راندن"در کاری، یعنی مهارت و قدرت نشان دادن.
دستان: مکر و حیلت.
حِیَل: جمع حیلت، و «رخش دستان و حیل» اضافه مشبه به است به مشبه.
یاد کردن شکر: سپاس گفتن، و در اینجا کنایت از اعتراض نکردن، دروغ آنان را آشکار نساختن است.
شیر موی: حیله و نفاق سخنان فریبنده و دلنشین آنهاست.
موى را نادیده گرفتن و شیر را شاباش گفتن: کنایه از ظاهر سخنان آنان را گوش دادن، و بر مکر درونى آنان خرده نگرفتن.
بر شما من از شما مشفقترم: برگرفته است از آی?:«النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ...»:پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ [1]. ونیز حدیث «أَنَا أولَى بِالمُؤمِنِینَ مِن أنفُسِهِم فَمَن تُوُفِّىَ مِنَ المُؤمِنینَ فَتَرَکَ دَینًا فَعَلَىَّ قَضاءُهُ وَ مَن تَرَکَ مالاً فَلِوَرَثَتِهِ: من بر مؤمنان از آنان اولىترم هر که از مؤمنان بمیرد و وامى داشته باشد بر من است که آن وام گزارم و اگر مالى بنهد از آن وارثان اوست.»[2]
من نشسته بر کنار آتشى: برگرفته است از حدیث «مَثَلِى وَ مَثَلُکُم کَمَثَلِ رَجُلٍ أوقَدَ ناراً فَجَعَل الجَنادِبُ وَ الفِراشُ یَقَعنَ فِیها وَ هُوَ یَذُبُّهُنَّ عَنها وَ أنَا آخِذٌ بِحُجَزِکُم عَنِ النّارِ وَ أنتُم تَفلُتُونَ مِن یَدِى: داستان من و شما همچون مردى است که آتش افروزد و ملخها و پروانهها در آن آتش بیفتند و او آنها را از آتش دور سازد و من کمرگاههاى شما را مىگیرم تا در آتش نیفتید، و شما از دست من مىگریزید.»[3] و این حدیث با مختصر اختلاف در الفاظ، در کتابهاى معتبر حدیث دیده مىشود.
( 2859) این اشخاص برسول خدا (ص ع) فسونها خواندند از رخش رستم و نیرومندى صحبت مىکردند. ( 2860) آن پیمبر مهربان جز تبسم و عطوفت و اظهار نشانه قبول چیزى اظهار نفرمود. ( 2861) از آن جماعت تشکر فرموده و کسانى را که تقاضا مىکردند شاد فرمود. ( 2862) مکر و حیله آنها بنظر حضرت مىآمد چون موى که در شیر باشد. ( 2863) ولى آن حضرت موى را ندیده گرفته و شیر را تمجید مىفرمود. ( 2864) صد هزاران موى مکر و فریب داشتند که از همگى چشم پوشى فرمود. ( 2865) آن دریاى کرم راست مىفرمود که من بشما از خودتان مهربانتر هستم. ( 2866) من در کنار آتش نشستهام که شعلههاى آن سوزان است. ( 2867) و شما چون پروانه بطرف آتش مىروید و هر دو دست من براندن پروانهها مشغول است.
پیامبر(ص) از سخنهای مهرآمیز آنها تشکر میکرد و مکر و فریب آنها را نادیده میگرفت و چشم میبست. مولانا میگوید: پیامبر، آن دریای بزرگواری، به حقیقت راست گفت که من نسبت به شما از خودتان مهربانترم.
[1] - سورهْ احزاب، آیهْ 6
[2] - (احادیث مثنوى، ص 66، بحار الانوار، ج 16، ص 383، از تذکره)
[3] - (شرح کبیر انقروى، احادیث مثنوى، ص 66)
( 2850)ای دریغا کآن سخن از دل بدی |
|
تا مراد آن نفر حاصل شدی |
( 2851)لطف کاید بی دل و جان در زبان |
|
همچو سبزهْ تون بود ای دوستان |
( 2852)هم ز دورش بنگر و اندر گذر |
|
خوردن و بو را نشاید ای پسر |
( 2853)سوی لطف بی وفایان هین مرو |
|
کان پل ویران بود نیکو شنو |
( 2854)گر قدم را جاهلی بر وی زند |
|
بشکند پل وآن قدم را بشکند |
( 2855)هر کجا لشکر شکسته میشود |
|
از دو سه سست مخنث میبود |
( 2856)در صف آید با سلاح او مردوار |
|
دل برو بنهند کاینک یار غار |
( 2857)رو بگرداند چو بیند زخم را |
|
رفتن او بشکند پشتتو را |
( 2858)این درازست و فراوان میشود |
|
وآنچه مقصودست پنهان میشود |
نفر: یعنی آن گروه، جمع.
لطف بیدل و جان: یعنی محبت ظاهری و ناخالص.
تُون: گلخن.
سبزه تون: گل و گیاهی است که در فضای دود آتشخانهْ حمام قرار گیرد یا بروید که به ظاهر، مطلوب و خوشبو هم نیست ، و این تعبیر برگرفته است از حدیث شریف مروى از رسول خدا (ص): «إیَّاکُم وَ خَضراءَ الدِّمَنِ قِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ وَ ما خَضراءُ الدِّمَنِ؟ قال: المَرأَةُ الحَسناءُ فِى مَنبِتِ السّوءِ: بپرهیزید از سبزه که بر خاکروبههاست. گفتند: اى رسول خدا سبزه خاکروبه چیست؟ فرمود: زن زیبا که از رستنگاه (خاندان) بد بود.»[1]
مخنث: یعنی نامرد.
دل بر کسى نهادن: بر وى اعتماد کردن، دل خوش شدن.
یار غار: کنایه از دوست موافق، برگرفته از آیه 40 سوره توبه.
( 2850) اى کاش این سخنان از دل بود تا مراد آنها حاصل مىشد. ( 2851) سخنى که از دل و جان بر نخاسته از زبان جارى شود مثل سبزه سرگین و زبالهدان است. ( 2852) باید از دور نگاه کرد و گذشت بکار بوئیدن و خوردن نمىآید. ( 2853) بلطف بىوفایان گذر نکن که پل ویرانه است. ( 2854) اگر جاهلى بر آن قدم گذاشت پل خراب شده آن قدم را مىشکند. ( 2855) بدان هر لشکرى که شکست مىخورد باعثش دو سه نفر سست عنصر مخنث بوده. ( 2856) او مردوار با اسلحه در صف جنگ حاضر مىشود تو و سایرین هم دل بر او مىنهید که یار و مددکار ما است. ( 2857) وقتى که زخم و خون دید روى از دشمن بر مىگرداند و رفتن او پشت تو را مىشکند. ( 2858) این قبیل اتفاقات فراوان است که اشخاص مقصود اصلى خود را پنهان مىدارند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |