آسمانها و زمین و فرشتگان و شب و روز برای سه کس آمرزش می طلبند :دانشمندان و دانشجویان و سخاوتمندان . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
عرشیات
داستان پیرچنگی(15)
چهارشنبه 92 دی 11 , ساعت 9:40 صبح  

جسم اولیا حکم جان دارد و روح منکران آنها در حکم جسم است،

        

  ( 2011) پس بزرگان این نگفتند از گزاف            

 

جسم پاکان عین جان افتاد صاف‏

  ( 2012) گفتشان و نفسشان و نقششان            

 

  ‏ جمله جان مطلق آمد بى‏نشان‏

  ( 2013) جان دشمن دارشان جسم است صرف            

 

چون زیاد از نرد او اسم است صرف‏

  ( 2014) آن به خاک اندر شد و کل خاک شد            

 

وین نمک اندر شد و کل پاک شد

گزاف: یعنی سخن بیهوده.

پاکان: یعنی مردان حق که از علائق مادی ودنیوی پاک شده اند.

جسم پاکان عین جان افتاد صاف: یعنی جسم آنها نیز مانند جانشان از هر آلایشی منزه است. همهْ وجود آنها جان مطلق است.

جمله جان مطلق آمد: یعنی روحی که قید علایق وتعیّنات آن را گرفتار نمی کند، جان آزاد وپیوسته به حق.

زیاد: نام بازى دوم نرد است، نوعى از منصوبه‏ى نرد بازى، مثل « زیاد» در نرد، که به معنی افزودن یک شماره بر تعدادِ باختِ طرف است.

  ( 2011) بزرگان بگزاف نگفته‏اند که جسم پاکان مثل جان صاف و بى‏غش و خوب است.( 2012) گفتار و رفتار و خیالاتشان همگى جان خالص است.( 2013) و جان دشمنانشان جسم مطلق بوده و ذکرشان فقط اسمی است.( 2014) این بخاک رفته و بکلى خاک شده و آن بنمکزار افتاده بکلى پاک شده.

منظور مولانا از پاکان، مردان حق اند که ازعلائق مادی ودنیوی پاک شده اند وبه همین دلیل جسم آنها نیز مانند جانشان از هر آلایشی منزه است. همهْ وجود آنها جان مطلق است یعنی روحی که قید علایق وتعیّنات آن را گرفتار نمی کند، جان آزاد وپیوسته به حق. اما آنها که با پاکان دشمنی می کنند جانشان هم جان نیست زیرا جانِ وابسته به نان ومادیات است وچنین جانی در حقیقت جسم است. جسمی که به سوی خاک می رود، تبدیل به خاک می شود اما اگر در نمکزار بیفتد تبدیل به نمک می گردد وپاک است. مثال خاک ونمک را مولانا برای روح پاکان وروح دشمنان آنها می آورد ونمکی که روح پاکان را پاک می کند، ارشاد وهدایت پیران است.

قدرت اولیا بر تبدیل اوصاف، وویژگی های وارثان محمدی(ص)

( 2015) آن نمک کز وى محمد املح است            

 

ز آن حدیث با نمک او افصح است‏

  ( 2016) این نمک باقى است از میراث او            

 

با تواند آن وارثان او، بجو

  ( 2017) پیش تو شسته ترا خود پیش کو            

 

  ‏ پیش هستت جان پیش اندیش کو

محمد املح است: اشاره دارد به حدیثی که پیامبر فرموده است: کانَ یُوسفُ حَسَنا و لکنَّنَی املح. (یوسف نیکو روى بود ولى من با نمک‏ترم)[1]

او افصح است: اشاره دارد به این حدیث: اَنا اَفصَحُ العََرب بَیدَ اَنّى مِن قُریشٍ وَ نَشَأتُ فِى بَنِى سَعدٍ بنِ بَکرٍ. (من فصیح‏ترین عربم بویژه آن که از قریشم و میان قبیله‏ى بنى سعد بن بکر پرورش یافتم)[2]

این نمک باقى است از میراث او: یعنی آن نمکى که روح را مستحیل مى‏کند و پاک مى‏سازد آن نمک معنوى است که حضرت رسول اکرم (صم) خود را بدان وصف کرده است و آن، قدرت روح و توانایى باطن اوست که میراث اوست.

با تواند آن وارثان او بجو: یعنی همان قدرت و قوه‏ى باطن و تاثیر نفسى که در وارثان مقام محمدى در هر عصر و زمان موجود است، وتوباید آنان با بجویی وبیابی.           

 ( 2015) همان نمکى که از او محمد ص املح است که فرموده انا املح من اخى یوسف من با نمک‏تر از برادرم یوسف هستم آرى این حدیث براى این مطلب رساتر و فصیح‏تر است.( 2016) این نمک از میراث او باقى مانده و وارث آن با تو است بجوى و پیدا کن.( 2017) او در پیش تو نشسته چرا پیش نمى‏روى جان در پیش تو است چرا اندیشه تعقیب او را ندارى.

در ابیات پیشین مولانا روح پاکان وارشاد پیران را به نمک وتأثیر آن را به تطهیر در نمکزار تشبیه کرد. دراین ابیات مى‏گوید همانگونه که نمک مادی مایه‏ى تطهیر نجس است، آن نمکى که روح را مستحیل مى‏کند و پاک مى‏سازد آن نمک معنوى است که حضرت رسول اکرم (صم) خود را بدان وصف کرده است و آن، قدرت روح و توانایى باطن اوست و بر تبدیل فساد به صلاح و ناقص به کامل، همان قدرت و قوه‏ى باطن و تاثیر نفسى که در وارثان مقام محمدى در هر عصر و زمان موجود است و اکنون آن وارثان پیش تو نشسته‏اند، آن گاه متوجه مى‏شود که جهت از لوازم امور مادى است و جانى که ادراک مردان حق مى‏کند و مجرد است و بجهت مقید نیست، بیت اخیر ناظر بدین معنى است. این حکایت مى‏تواند معنى این ابیات را روشن تر سازد: «روزى حضرت مولانا شمس الدین تبریزى عظم اللَّه ذکره در مدرسه‏ى مبارک فرمود که هر که مى‏خواهد که انبیا را ببیند مولانا را ببیند، سیرت انبیا او راست، از آن انبیا که بایشان وحى آمد نه خواب و الهام، خوى انبیا، صفاى اندرون و در بند رضاى مردان حق بودن، اکنون بهشت رضاى مولاناست، دوزخ غضب مولاناست، کلید بهشت مولاناست، برو مولانا را ببین اگر خواهى که معنى العلماء ورثة الانبیاء بدانى و چیزى که شرح آن نمى‏کنم.»[3]



[1]   - احادیث مثنوى، ص 21.

[2]   - نهایه‏ى ابن اثیر، فائق زمخشرى، در ذیل: بید.

[3]   - مناقب افلاکى، ص 295.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   6   7   8   9      
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 474 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1402100 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]