شب چراغت را فتیلِ نو بتاب |
|
پاک دان زینها چراغ آفتاب |
اه که چون دلدار ما غمسوز شد |
|
خلوت شب در گذشت و روز شد |
جز به شب جلوه نباشد ماه را |
|
جز به درد دل مجو دلخواه را |
د/2 ب/1850 ببعد
هنگام شب، فرصت را غنیمت شمار و چراغ خانه دل را با راز و نیاز، فتیلهای نو بگذار و پرتو خورشید حقیقت را از همه این ابزار و اسباب مادی پاک و منزّه بدان. خلوت شب، هنگام راز و نیاز با معشوق حقیقی و وقت خلوت نمودن سالک با خودش است که در این خلوت، حضرت حق بر او تجلی میکند و انیس او میشود. اما اگر دلدار، غم را بسوزاند و نابود کند، این حالت از میان میرود و ما دوباره به روز و زندگی عادی باز میگردیم. مولانا میگوید: ماه تنها در شب میتابد و جلوه میکند؛ پس جز با درد دل نباید به دنبال محبوب برآیی.
وحی آمد سوی موسی از خدا |
|
بندة ما را ز ما کردی جدا |
تو برای وصل کردن آمدی |
|
یا خود از بهر بریدن آمدی؟ |
هرکسی را سیرتی بنهادهام |
|
هرکسی را اصطلاحی دادهام |
من نکردم امر تا سودی کنم |
|
بلکه تا بر بندگان جودی کنم |
من نگردم پاک از تسبیحشان |
|
پاک هم ایشان شوند و در فشان |
ما زبان را ننگریم و قال را |
|
ما درون را بنگریم و حال را |
ناظر قلبیم اگر خاشع بود |
|
گرچه گفت لفظ ناخاضع بود |
زانکه دل جوهر بود، گفتن عرض |
|
پس طفیل آمد عرض، جوهر غرض |
چند از این الفاظ و اظهار و مجاز؟ |
|
سوز خواهم، سوز، با آن سوز ساز |
آتشی از عشق در جان برفروز |
|
سر به سر فکر و عبارت را بسوز |
موسیا، آدابدانان دیگرند |
|
سوخته جان و روانان دیگرند |
عاشقان را هر نفس سوزیدنی است |
|
برده ویران، خراج و عشر نیست |
گر خطا گوید ورا خاطی مگو |
|
ور بود پر خون شهید، آن را مشو |
خون، شهیدان را ز آب اولیتر است |
|
این خطا از صد صواب اولیتر است |
در درون کعبه رسم قبله نیست |
|
چه غم ار غواص را پاچیله نیست |
ملّت عشق از همه دینها جداست |
|
عاشقان را ملّت و مذهب خداست |
چونکه موسی این عتاب از حق شنید |
|
در بیابان در پی چوپان دوید |
عاقبت دریافت او را و بدید |
|
گفت: مژده ده که دستوری رسید |
کفر تو دین است و دینت، نور جان |
|
ایمنی، وز تو جهانی در امان |
ای معاف یفعل الله مایشا |
|
بی محابا رو زبان را برگشا |
گفت: ای موسی از آن بگذشتهام |
|
من کنون در خون دل آغشتهام |
من ز سِدره منتهی بگذشتهام |
|
صدهزاران ساله ز آن سو رفتهام |
تازیانه برزدی اسبم بگشت |
|
گنبدی کرد و ز گردون برگذشت |
محرم ناسوت ما، لاهوت باد |
|
آفرین بر دست و بر بازوت باد |
(دفتر دوم، 1790-1720)
در این قسمت بخشی از قصه مناجات شبان و محاجّه موسی را نقل میکنیم تا مشام جان ما به بوی کلمات مولانا معطّر شود و بیواسطه و بیپرده و مکشوف از دریای مناجات مثنوی جرعههایی را بنوشیم.
دید موسی یک شبانی را به راه |
|
کو همی گفت: ای گریننده اله |
تو کجایی تا شوم من چاکرت |
|
چارقت دوزم، کنم شانه سرت |
دستکت بوسم، بمالم پایکت |
|
وقت خواب آید، بروبم جایکت |
ای فدای تو همه بزهای من |
|
ای به یادت هیهی و هیهای من |
این نمط بیهوده میگفت آن شبان |
|
گفت موسی: با کیست این ای فلان؟ |
گفت با آن کس که ما را آفرید |
|
این و زمین و چرخ از او آمد پدید |
گفت موسی: های بس مدبر شوی |
|
خود مسلمان ناشده کافر شدی |
این چه ژاژ است و چه کفرست و فشار |
|
پنبهای اندر دهان خود فشار |
گر نبندی زین سخن تو حلق را |
|
آتشی آید بسوزد خلق را |
بیادب گفتن سخن با خاص حق |
|
دل بمیراند، سیه دارد ورق |
دست و پا در حق ما استایش است |
|
در حق پاکی حق، آلایش است |
گفت: ای موسی، دهانم دوختی |
|
وز پشیمانی تو جانم سوختی |
جامه را بدرید و آهی کرد و تفت |
|
سر نهاد اندر بیابان و برفت |
در هنگام دعا خداوند مجیب الدعوات به دل دعا کننده نگاه می کند و اصل هم بر دل است و لقلقه زبان اگر با نیّات قلبی یکی نباشد مقبول حضرت حق نمیشود.
بس دعاها رد شود از بوی آن |
|
آن دل کژ مینماید در زبان |
اِخْسَئوا آید جواب آن دعا |
|
چوب رد باشد جزای هر دعا |
گر حدیثت کژ بود معنیت راست |
|
آن کژی لفظ مقبول خداست |
اگر کلمات و عبارات تو ناراست و حتی غلط باشد خداوند به آن نظر نمیکند بلکه به نیّت قلبی نظر دارد. حدیث: «اِنَّ الله لایَنْظُرُ اِلی صُوَرِکُمْ وَ لا اِلی اَعْمالِکُمْ وَ لِکنْ یَنْظُرُ اِلی قُلُوبِکُمْ»(همدانی، عین القضاه، 146)
حق همی گوید نظرمان بر دل است |
|
نیست بر صورت که آن آب و گل است |
(دفتر سوم، 2444)
ما زبان را ننگریم و قال را |
|
ما درون را بنگریم و حال را |
ناظر قلبیم اگر خاشع بود |
|
گرچه گفت لفظ ناخاضع بود |
زانکه دل جوهر بود، گفتن عرض |
|
پس طفیل آمد عرض، جوهر غرض |
چند از این الفاظ و اضمار و مجاز |
|
سوز خواهم، سوز با آن سوز ساز |
آتشی از عشق در جان برفروز |
|
سر به سر فکر و عبارت را بسوز |
(دفتر دوم، 63-1759)
عبارت مشهور که از حضرت موسی (ع) نقل شده است که گفت: «اِلهی اَیْنَ اَطْلَبُکَ؟ قَالَ: اَنَا عِنْدَ المُنْکَسِرَهِ الْقُلُوبُهُمْ» این نکته به ذهن میآورد که خداوند مجیب، پاسخ صدایی را میدهد که از دلهای شکسته برمیخیزد و دلهای متکبّر و مغرور البته خود اساساً دعا نمیکنند. توفیق دعا خود نشانهی پاسخ اوست و زاری ما یاری دوست.
گر خدا خواهد که مان یاری کند |
|
میلمان را جانب زاری کند |
ای خنک چشمی که آن گریان اوست |
|
ای همایون دل که آن بریان اوست |
(دفتر اول، 8-817)
باید به خشوع و افتادگی و دست و دل شکسته دعا کرد تا قرین اجابت شود.
دست اشکسته برآور در دعا |
|
سوی اشکسته پرد فضل خدا |
(دفتر پنجم، 493)
و باید صادقانه و خالصانه و از صمیم دل او را خواند تا شامل رحمت و عنایت او گردیم.
چون برآورد از میان جان خروش |
|
اندر آمد بحر بخشایش به جوش |
(دفتر اول، 61)
زاری و گریه قوی سرمایهای است |
|
رحمت کلّی، قویتر دایهای است |
دایه و مادر بهانه جو بود |
|
تا که کی آن طفل او گریان شود |
(دفتر دوم، 2-1951)
اگر خداوند ما را به گریه آورد قصد رحمت دارد همانگونه که کودک در حال گریه از مهربانی مادر بهرهمند میشود.
چون بگریانم، بجوشد رحمتم |
|
آن خروشنده بنوشد نعمتم |
گر نخواهم داد، خود ننمایمش |
|
چونش کردم بسته دل، بگشایمش |
رحمتم موقوف آن خوش گریههاست |
|
چون گریست، از بحر رحمتموجخاست |
(دفتر دوم، 5-373)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |