هرکه با دانشمندان در آمیزد، بزرگش شمرند و هرکه با فرومایگان درآمیزد، پستش بدارند . [امام علی علیه السلام ـ در سفارش به امام حسین علیه السلام ـ]
عرشیات
بازخوانی پیام عاشورا(15)
جمعه 94 آبان 1 , ساعت 7:17 صبح  

باز خوانی

پیام  عاشورا

 

 

گزارش شهادت جانسوز حسین از پیامبر ( ص) 

وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَى قَالَ‏ دَخَلْنَا مَعَ عَلِیٍّ ع إِلَى صِفِّینَ فَلَمَّا حَاذَى نَیْنَوَى نَادَى صَبْراً أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‏ فَقَالَ دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَیْنَاهُ تَفِیضَانِ فَقُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِعَیْنَیْکَ تَفِیضَانِ أَغْضَبَکَ أَحَدٌ قَالَ لَا بَلْ کَانَ عِنْدِی جَبْرَئِیلُ فَأَخْبَرَنِی أَنَّ الْحُسَیْنَ یُقْتَلُ بِشَاطِئِ الْفُرَاتِ ...

و «عبد اللَّه بن یحیى» آورده است که: به همراه امیر مؤمنان به سرزمین صفّین وارد شدیم؛ هنگامى که آن بزرگوار به نقطه‏اى در برابر «نینوا» رسید، ندا داد که: هان اى ابا عبد اللَّه! شکیبا باش! شکیبا!

«صبرا ابا عبد اللَّه!»

از او دلیل آن کار و گفتارش را پرسیدم که فرمود: روزى بر پیامبر گرامى وارد شدم‏ و دیدم آن حضرت دیدگانش اشکبار است و گریه مى‏کند.

گفتم: اى پیامبر خدا! پدر و مادرم به قربانت! چه چیزى دیدگانتان را اشکبار ساخته؟ آیا کسى شما را ناراحت کرده و به خشم آورده است؟

فرمود: نه! پرسیدم: پس چرا دیدگانتان اشکبار است؟

فرمود: فرشته وحى نزد من آمده بود و او به من خبر داد که فرزند ارجمندم، حسین علیه السّلام، در ساحل فرات به شهادت خواهد رسید.

آن گاه فرشته وحى به من گفت: آیا مى‏خواهى از تربت پاک و عطرآگین او نزدتان بیاورم و بوى تربتش را به مشامتان برسانم؟

پس از آن دستش را گشود و مشتى از تربت حسین علیه السّلام را برگرفت و به من داد و آن گاه بود که دیگر سیلاب اشک امانم نداد. و نام آن سرزمین نیز به گونه‏اى که فرشته وحى خبر داد «کربلا» است.

هنگامى که حسین علیه السّلام دو ساله بود، پیامبر گرامى به قصد سفرى حرکت کرد و در میان راه ایستاد و فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏» و آن گاه بود که از دیدگانش باران اشک فرو باراند.

دلیل آن بیان و فرود باران اشک را از او پرسیدند. که فرمود: این فرشته وحى است و به من خبر آورده است که فرزندم، حسین علیه السّلام، در ساحل فرات و در سرزمینى به نام «کربلا» به شهادت خواهد رسید.

پرسیدند: اى پیامبر خدا! کدامین بیداد پیشه و سیاه‏رو او را به شهادت خواهد رساند؟

پیامبر فرمود: بیداد پیشه‏اى به نام «یزید»! آن گاه افزود: گویى هم اکنون شهادتگاه و آرامگاه او را مى‏ نگرم! و گویى هم اکنون بر زین اسب‏ها و جهاز شتران مى ‏نگرم و مى‏  بینم که سر مقدّس فرزندم، حسین علیه السّلام بر روى آنها به بارگاه خودکامه پلید و تاریک اندیش اموى، «یزید»- که لعنت خدا بر او باد- هدیه مى‏ گردد. به خداى سوگند هیچ کس بر سر فرزندم حسین علیه السّلام نظاره نمى کند و شادمانى نمى‏ نماید، جز این که خدا میان دل و زبان او مخالفت پدید مى‏آورد و بر او علامت نفاق و کفر مى ‏نهد و به عذابى سخت‏ و دردناک گرفتارش مى‏ سازد! آن گاه پیامبر گرامى اندوه زده و گرفته، از سفر خویش بازگشت و بر فراز منبر رفت و در حالى که حسن و حسین، دو فرزند گرانمایه‏ اش در برابر دیدگانش بودند، با مردم سخن گفت و به پند و اندرز آنان پرداخت.[1]



[1] - بحار، ج 22، ص 153؛ مناقب، ج 3، ص 234؛ طرائف، ص 202؛ بحار، ج 43، ص 361؛ مدینة المعاجز، ص 259. بحار، ج 43، ص 316؛ مدینة المعاجز، ص 254.

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
بازخوانی پیام عاشورا(14)
جمعه 94 آبان 1 , ساعت 7:15 صبح  

باز خوانی

پیام  عاشورا

 

 

 11- شایسته سالارى یا امامت اهل بیت‏ 

از آنجایى که نقش پیشوایان و رهبران جامعه‏ها و تمدن‏ها براى توده‏ها، نقش الگو، اسوه، سمبل و سرمشق است، از آنجایى که آنان نمونه‏هاى عملى و نظرى در نظرگاه بیشتر مردم‏اند، از آنجایى که بندگان خدا بر آنند که تجسم پاکى، قداست، عدالت، شایسته کردارى و راستى و رعایت حقوق را در سیماى زمامدارانشان بنگرند، از آنجایى که درستى و شایستگى آنان، یا تباهى و جاه‏طلبى و زشت‏کرداریشان در صلاح و فساد جامعه و مردم نقش اساسى دارد، از آنجایى که توده مردم قدرت‏مداران را ملاک عمل خود مى‏گیرند، جام ذهن‏ خود را از منبع و مخزن بیان و قلم و نظرگاه آنان پر مى‏سازند و گوش به گفتار و چشم بر سبک و روش آنان دارند، از آنجایى که صلاح و سداد حکومت و حاکمان در گستره جامعه، گسترده مى‏شود و در رگهاى زمان جریان مى‏یابد و مى‏تواند به همگان سودبخش یا زیانبار افتد، و بدان دلیل که بیشتر مردم به نوعى اندیشه و باور، ایمان و عمل، اخلاق و آداب، سبک و مدل زندگى خود را از چهره‏هاى معروف و مشهور جامعه مى‏گیرند و دل و جان را از جام آنان سیراب مى‏سازند و درمان دردها را با نسخه آنان تهیه مى‏کنند؛ اى داد اگر آنان خود مزرعه‏اى آفت زده باشند و یا چشمه‏اى آلوده و یا منبع و مخزنى عفن زده و سمى مرگبار در انبان خود داشته باشند!! راستى آن گاه چه خواهد شد؟

چه فاجعه‏اى روى خواهد داد؟

و تباهى و بیداد در چه وسعت و شدت و گستره‏اى دام و دامن خواهد گشود؟

از این زاویه است که پیامبر گرامى فرمود:

«صنفان اذا صلحا صلحت امّتى، و اذا فسدا فسدت امّتى: الأمراء و الفقهاء.»[1]

دو گروه از جامعه و امت من هستند که با شایسته کردارى و صلاح آنان، جامعه اصلاح خواهد شد و به پروا و شایستگى روى خواهد آورد و اگر به تباهى اندیشه و عقیده و عمل گرایش یابند جامعه را به تباهى سوق خواهند داد. این دو گروه عبارتند از زمامداران و دانشوران و دانشمندان دینى.

و نیز بر این باور است که امیر مؤمنان فرمود:

«من نصب نفسه للنّاس اماما، فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره و لیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه ....»[2]

آن کس که خود را رهبر و پیشواى مردم مى‏سازد، باید پیش از آموزش دیگران به ادب آموزى خویش بپردازد؛ و پیش از آن که با زبان و گفتار، دیگران را تربیت کند، باید به کردار شایسته ادب آموزد؛ و آن که خود را ادب آموزد و تربیت نماید، از آن‏ که دیگرى را آموزش مى‏دهد، به تجلیل و گرامیداشت شایسته‏تر است.

و در مورد قانون‏گرایى و قانون مدارى خویش در قلمرو گفتار و عمل فرمود:

«ایّها النّاس انّى و اللَّه ما احثّکم على طاعة الّا و اسبقکم الیها و لا أنهاکم عن معصیة الّا و اتناهى قبلکم عنها.»[3]

هان اى مردم! به خداى سوگند من شما را به هیچ فرمان و قانونى فرا نمى‏خوانم جز اینکه خود پیش از شما به انجام آن همّت مى‏گمارم و از هیچ گناه و نافرمانى و زشتى شما را هشدار نمى‏دهم جز اینکه خود پیش از همه شما هشدار مى‏پذیرم و از آن دورى مى‏جویم.

و نیز از همین دیدگاه است که پیشواى آزادى در نهضت اصلاح‏طلبانه و عدالت‏خواهانه‏اش ضمن نفى رهبرى نالایق و تاریک اندیش و تباه آفرین اموى، بر شایسته سالارى و رهبرى و امامت عادلانه و بشر دوستانه و کارآمد و آسمانى خاندان پیامبر از این زاویه تأکید مى‏کند و مى‏فرماید:

«... و نحن اهل بیت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم أولى بولایة هذا الأمر من هؤلاء المدّعین ما لیس لهم و السّائرین بالجور و العدوان.»[4]

اى مردم! اگر شما از خدا بترسید و حق را براى اهل آن بشناسید، این کار بهتر موجب خشنودى خدا خواهد بود؛ و بدانید که ما خاندان پیامبر به امامت و رهبرى جامعه از این مدّعیان نالایق و عاملان ستم و بیداد شایسته‏تریم.

طلوع خورشید جهان افروز وجود حسین علیه السّلام‏

در مورد ولادت آن گرانمایه جهان هستى دیدگاه‏ها اندکى متفاوت است:

1- گروهى از سیره‏نویسان و حدیث‏نگاران، روز پنجم ماه شعبان، به سال چهارم از هجرت را روز طلوع خورشید جهان افروز وجود حسین علیه السّلام نوشته‏اند.

2- امّا برخى آن را در سال سوّم دانسته‏اند.

3- پاره‏اى ولادت آن حضرت را، آخرین روزهاى ربیع الاوّل، به سال سوّم از هجرت را اعلام داشته‏اند.

4- و پاره‏اى دیگر روز سوّم یا پنجم ماه جمادى الاوّل، به سال چهارم از هجرت را، روز ولادت نور قلمداد کرده‏اند.

مام ارجمندش، فاطمه علیها السّلام، آن نوزاد مبارک را به حضور پیامبر گرامى آورد و آن حضرت نیز با شادمانى بسیار فرزند دخت سرفرازش را در آغوش گرفت و به فرمان خدا و به وسیله پیامى از سوى او، نامش را «حسین» برگزید.



[1] - بحار، ج2، ص49

[2] - نهج البلاغه، قصار73

[3] - نهج البلاغه،خطبه75

[4] - تاریخ طبری، ج9، ص295

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
بازخوانی پیام عاشورا(13)
جمعه 94 آبان 1 , ساعت 7:13 صبح  

باز خوانی

پیام  عاشورا

 

 

شما دانشوران و علماى دین نه در خور موقعیّت و عنوان خویش رفتار مى‏کنید و نه کسى که خود را به خطر افکند و از حق و عدالت سخن گوید، او را در برابر ظالمان یارى مى‏کنید.

شما به جاى حق گویى و صراحت و بیان دردها و رنجها و حق‏کشى‏ها، با چرب‏زبانى و تملق‏بافى و چاپلوسى و سازش با آفت استبداد و انحصار، تنها به امنیّت خود مى‏اندیشید، نه حقوق و امنیّت دیگران و حراست از دین و دفتر، و عمل به قانون خدا؛ و از هشدارهاى خدا نیز- که شما را از سازش با ستمکاران و تمایل به آنان هشدار داده است- هشدار نمى‏پذیرید و غفلت مى‏کنید.

راستى که فاجعه و مصیبت شما از همه سهمگین‏تر است؛ چرا که شما از جایگاه فرهنگى و معنوى و علمى و دینى خویش رانده شده و از رسالت عالمانه و آگاهانه دست شسته‏اید.

باید رهبرى جامعه و تحقق قانونگرایى و قانون محورى به دست دانشمندان و دین شناسانى باشد که امانتدار مقررات خدا و آگاه به حلال و حرام اویند و با همه‏ وجود در اندیشه تأمین و تضمین حقوق مردم‏اند، امّا اینک آن موقعیّت معنوى و جایگاه علمى از شما گرفته شده است؛ چرا که از محور حق و عمل به آن پراکنده شدید و در باره سبک و سیره پیامبر- پس از آن همه دلیلهاى روشن- به کشمکش پرداختید.

راستى اگر شما در برابر رنجها و شکنجه‏ها شکیبایى مى‏ورزیدید و در راه خدا سختى‏ها و ناگوارى‏ها را به جان مى‏خریدید، آن گاه بود که سر رشته‏داران و کارگزاران امور به ناگزیر براى دریافت قوانین و مقررات به سوى شما مى‏آمدند و شما مرجع فکرى و علمى و معنوى جامعه بودید و کارها با نظارت شما جریان مى‏یافت، امّا شما به استبدادگران این فرصت را دادید که موقعیّت رهبرى علمى و نظارت بر حسن جریان کارها را از شما گرفتند و با ندانم کارى خویش، کار دین خدا را بر آنان سپردید تا بر اساس پندارها و بافته‏هاى سست و زورمدارانه خویش عمل کنند و در راه هواهاى جاه‏طلبانه و ظالمانه خود گام سپارند.

دلیل سیطره آنان بر شما و به کف گرفتن رهبرى جامعه، این است که شما از فداکارى و جانبازى در راه حق مى‏گریزید و عاشقانه به زندگى زودگذر این جهان دل مى‏بندید؛ به همین جهت هم توده‏هاى محروم و ناتوان را به بند استبداد مى‏سپارید تا با سرکوب و فریب پاره‏اى را برده ذلیل خویش سازند و پاره‏اى دیگر در غم آب و نان گرفتار گردند و استبدادگران زورمدارانه و بر اساس هواهاى دل خویش در ناز و نعمت غوطه خورند و با دنباله‏روى از زشتکاران و هوسبازى‏هاى خویش رسوایى‏ها به بار آورند و در برابر خداى توانا گستاخى ورزند.

کار به جایى برسد که در هر شهر و دیارى سخنور و سخنگویى از ستایشگران بارگاه ظلم، بر فراز منبر رود و بر این جایگاه مقدس گماشته شود و کران تا کران کشور و دین و دنیاى مردم در سیطره آنان باشد و دست بیدادشان در همه جا براى هر فشار و جنایتى باز؛ و مردم به ناگزیر به گونه‏اى برده آنان گردند و تن به ذلّت سپارند که هر دستى بر سرشان کوبیده شود، قدرت دفاع از خود را نداشته باشند.

فشار اختناق و استبداد به جایى برسد که حاکمى خودکامه و کینه‏توز و خشونت کیش بر آگاهان و ستم ناپذیران بتازد و دیگرى براى هواى دل خویش، بینوایان و توده دربند را بکوبد و بر آنان سخت گیرد و سوّمى که گمارنده این‏هاست و خود را فرمانروایى بى‏چون و چرا و نقد ناپذیر و فراتر از قانون و پاسخگویى در برابر جامعه و مردم مى‏شمارد، نه خدا را بشناسد و نه روز رستاخیز را.

با این بیان، یکى از هدف‏هاى حسین علیه السّلام اوج بخشیدن علم و عالم به جایگاه خود و توجّه دادن آنان به رسالت سنگین خویش است تا آنان از آن حضرت بیاموزند که از ارزشها پاس دارند نه ضدّ ارزشها، تا آفت‏زدا باشند و نه آفت‏زا، تا ظلمت شکن باشند و نه ظلمت آفرین، تا پرده‏هاى فریب و ریاکارى و خیانت را بدرند و راه فلاح بگشایند و نه توجیه‏گر ظلم و عمله استبداد، تا سازنده باشند و نه سوزاننده، شفا بخش باشند و نه بیمارى‏زا، فرهنگ ساز و فرهنگ بان و اندیشاننده باشند و نه خرافه پرداز و تخدیرگر و عوام زده و عوام زاده، عامل پیشرفت و اوج و ترقى جامعه باشند نه ترمز ایستایى و ذلت پذیرى، نیروى پیش برنده و بالابرنده و رشد دهنده باشند و نه باعث سقوط و نگونسارى، از حقوق مردم پاس دارند نه صاحبان قدرت و امکانات، و از قانونگرایى و قانون مدارى و عملکرد قانونى و نقد پذیرى و پاسخگو بودن حکومت پیام دهند و نه عکس این اصول مترقّى، و مردم را با گفتار و عملکرد زیبا و شایسته به خدا نزدیک سازند و نه دور گردانند و فرارى دهند.

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
بازخوانی پیام عاشورا(12)
جمعه 94 آبان 1 , ساعت 7:11 صبح  

باز خوانی

پیام  عاشورا

 

 

 9- عزت‏ طلبى و شکست ناپذیرى‏ 

عزت نفس و کرامت روح و بزرگمنشى و رفتار بزرگوارانه از ویژگیهاى اخلاقى و انسانى است. این ویژگى اوج بخش در رشد و بالندگى انسان، پاکى و شایسته کردارى او، معنویت و عظمت روح و حق‏شناسى و قانون گرایى و قانونمدارى‏اش نقش سرنوشت ساز و معجزه‏آسایى دارد.

گر چه واژه عزت در فرهنگ فارسى به مفهوم آبرومندى و ارجمندى آمده است امّا در فرهنگ قرآن و خاندان رسالت به مفهوم اوج گرفتن به مرحله توانمندى معنوى و اخلاقى و عظمت روح و شکست ناپذیرى است.

این قدرت شگرف و شکست ناپذیر در مرحله نخست از ژرفاى جان و دل و گستره روح و قلب سرچشمه مى‏گیرد و پس از سر بر آوردن از رویشگاه و خاستگاه خویش، به تدریج در کران تا کران اندیشه و عقیده، زبان و قلم، دست و دیده، گفتار و کردار و برنامه‏ها و هدفهاى زندگى او تجلى مى‏یابد و آن گاه به او عظمت و شکوه و معنویت و شکست ناپذیرى مى‏بخشد.

کسى که به این ویژگى انسانى و معنوى آراسته گردید، دیگر خود را فراتر از سر ذلّت فرود آوردن در برابر حق ناشناسان و خودکامگان مى‏نگرد، فراتر از وقار متکبرانه، فراتر از فروتنى ذلیلانه، فراتر از ستم پذیرى و قبول خفّت، فراتر از برده منشى و دنباله روى کورکورانه، فراتر از بافتن و شنیدن چاپلوسى‏ها و تملق‏ها و ستایش‏هاى چندش آور و القاب پوشالى و پرطمطراق، فراتر از فرمانبرداریهاى چاکرمنشانه و اهانت آمیز، و فراتر از ضد ارزشهایى چون: ریا، سمعه، خود دوستى، حب مدح، عجب، بدگمانى، جدال، تملق، دنیاطلبى، حرص، حسد، غرور، تعصب، سخن چینى، کینه‏توزى، فریب، فخر فروشى، تجمل، دورویى، جاه‏طلبى، خشونت پیشگى و ...

مى‏خواهد.

به مرحله‏اى اوج مى‏گیرد که نه در برابر زر و زور نفوذ مى‏پذیرد و نه در برابر دجالگرى و نیرنگ و فریب؛ نه بیداد و ناروا و زورمدارى را تحمل مى‏کند و نه آن را به دیگران تحمیل مى‏کند و مى‏خواهد و نه مى‏تواند نظاره‏گر اسارت مردمى در چنگال این آفت‏هاى عزت‏کش و ذلت‏بار و خفت‏آور باشد و دم فرو بندد و با همه توان و مایه نهادن از جان، به آنان درس عزت نفس و کرامت روح و بزرگمنشى و آزادگى ندهد؛ نه هرگز! «1»

و حسین علیه السّلام بزرگ آموزگار این ویژگى انسانى و اخلاقى و درخشان‏ترین سمبل و نمونه این راه افتخار انگیز است و یکى از هدفهاى بلند نهضت عزت‏طلبانه‏اش، نفى ذلت و ذلت پذیرى و آن گاه عزت آموزى و عزت‏طلبى و نشان دادن راه آزادمنشى و آزادگى. براى نمونه:

1- آن حضرت بر سر دوراهى زندگى ذلت‏بار و مرگ آزادمنشانه و عزتمندانه، دومى را برگزید و به عصرها و نسل‏ها پیام داد که:

«الا و انّ الدّعى بن الدّعى قد رکزنى بین اثنتین بین السّلة و الذّلة هیهات من الذّله یأبى اللَّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیّة و نفوس ابیّه من ان نؤثر طاعة اللّئام على مصارع الکرام ...»[1]

هان اى روزگاران! اى ترقى‏خواهان عصرها و نسل‏ها! بدانید که این فرومایه و فرزند فرومایه، اینک مرا میان دو راه و دو انتخاب قرار داده است: بر سر دو راهى ذلّت پذیرى و تسلیم خفّت‏بار در برابر فرومایگان و بیدادگران حاکم، و مرگ پرافتخار و با عزّت و سرفرازى. و چقدر دور است از ما که ذلّت و خوارى را برگزینیم. خدا و پیامبر او و ایمان آوردگان و دامانهاى مادران پاک و رگ و ریشه‏هاى پاکیزه و مغزهاى غیرتمند و جانهاى ستم ستیز و با شرافت، نمى‏پذیرند که ما فرمانبردارى فرومایگان و استبدادگران پست و رذالت پیشه را بر شهادتگاه رادمردان و آزادمنشان مقدّم بداریم.

و فرمود: « و اللَّه لا اعطیهم بیدى اعطاء الذّلیل و لا افرّ فرار العبید.» [2] نه! به خداى سوگند نه دست ذلّت به دست استبداد و انحصار خواهم نهاد و نه بسان بردگان ترسو از برابر آنان خواهم گریخت.

و قهرمانانه خروشید که:«و اللَّه لا اعطى الدنیّة من نفسى ابدا.»[3]

به خداى سوگند که من هرگز زیر بار پیمان خفّت‏بار استبدادگران نخواهم رفت.

10- توجه دادن به رسالت علم و عالم‏

هدف شکوهبار دیگر نهضت فرهنگ ساز و انسان پرور عاشورا توجه دادن علم و دانش به رسالت واقعى خویش و هشدار دادن به دانشور و دانشمند، عالم و روشنفکر و صاحب اندیشه و آگاهى و رسالت، یا خواص جامعه به عهد خطیر و جایگاه رفیع و مسئولیت سنگین خویش است.

چرا که اگر در شهر و دیارى سرچشمه آن، پاک و پاکیزه باشد و منبع آب، لبریز از آب سالم و بى‏آلایش و تصفیه شده، در آن صورت گل آلود بودن لوله‏ها و شیرها چندان زیانبار نیست؛ چرا که همه آنها به سرچشمه‏اى پاک و جوشان و زلال پیوند دارند و به آبى صاف و پایان ناپذیر که همه این آبهاى راکد و گل‏آلود را در سر راه خویش مى‏روبد، آلودگى را مى‏شوید، ناخالصى‏ها را مى‏پالاید و همه جا را ضد عفونى و آفت‏زدایى و پاکیزه مى‏سازد.

مگر نه این است که فرع، تابع اصل است و جزء، ذره‏اى از کل و فرد، از جمع رنگ مى‏گیرد و رنگ مى‏پذیرد؟

مگر نه این است که دانش و بینش اثرى شگرف در دلها و جانها مى‏گذارد و بازتابى گسترده در کران تا کران جامعه پدید مى‏آورد و به تدریج موجى عظیم در گستره گیتى ایجاد مى‏کند؟

و مگر نه این است که سرنوشت اندیشه و عقیده و سلیقه و سبک و سیره و بایدها و نبایدها و ارزشها و ضد ارزشها را دانش و علم و بینش و دانایى و کتاب و قلم رقم مى‏زند؟

و مگر نه این است که دانایى، توانایى و علم، قدرت مى‏آورد و این دو هستند که تدبیر امور و تنظیم شئون دین و دنیاى مردم را به کف مى‏گیرند؟

و مگر نه این است که قدرتمندان بر سرنوشت مردم حکم مى‏رانند امّا دانشمندان بر فرمانروایان.

«الملوک حکام على النّاس و العلماء حکام على الملوک.»

با این بیان، روشن است که با تباهى عالم، جامعه تباه مى‏گردد.

«اذا فسد العالم، فسد العالم.»[4]

و با لغزش عالم- که بسان شکستن کشتى است- هم خودش غرق مى‏شود و هم سرنشینان کشتى را به غرقاب مى‏سپارد.

«زلة العالم کانکسار السفینة تغرق و تغرق.»[5]

و با کتمان حقایق از سوى عالم و آگاه است که حق‏کشى‏ها مى‏شود و حرمت‏ها پایمال سم ستوران؛ و چهره‏ها و سیماهاى نورافشان زیر تیغ سانسور و در پس پرده کتمان مى‏مانند و دور از چشم فضیلت خواهان و کمال طلبان.

و با بیان اندیشه و عقیده‏اى بدعت آمیز، یا دعوت و سخنى گمراهگرانه و ظالمانه، یا داورى و قضاوتى شتاب آلود و آمیخته به غرض و تعصّب، یا بزرگداشتى غلو آمیز از چهره‏اى نامدار- با آمیزه‏اى از آیات و روایات- از سوى عالم است که پایه و اساس بدعتى رسوا و شرک آلود و انحطاط آفرین را در جامعه و دنیایى مى‏ریزد و آن گاه، هم مایه گمراهى و تباهى و عقب ماندگى خود او مى‏گردد و هم بسیارى دیگر؛ و آن گاه براى برافکندن و زدودن آثار ویرانگر آن، چه سرمایه‏هایى باید تباه گردد.

«و انّ شرّ النّاس عند اللَّه امام جائر ....»

و یا تبدیل به جاده صاف کن استبداد شدن، به صورت مدار و محور ظالمان در آمدن، پل پیروزى آنان گردیدن، نردبان ترقى آنان شدن، سردار تراشیدن و امیر پروردن، سایه خدا و نماینده او ساختن، سوق دادن مردم ساده دل به بارگاه ستم، گرایش و رکون و کرنش به بیداد نمودن، تملّق و چاپلوسى و بت تراشیدن، و خدشه‏دار ساختن چهره عالمان راستین و آزادیخواه و ستم ستیز و طرفدار حقوق و آزادى مردم و زیر سؤال بردن آنان از سوى عالم دنیا دوست و دنیادار و شیفته جاه و مقام یا ابزار دربارها و دستگاه‏ها و دفترها و مراکز قدرت است که روح و جان دین را مى‏گیرد و مذهب را اسیر و بازیچه خودکامگان شرارت پیشه‏اى مى‏سازد که با سوء استفاده از آن، هواهاى دل خویش را مى‏جویند و بر شبستانى سرد و خاموش یا گورستانى ساکت و مطیع فخر مى‏فروشند و خدایى مى‏کنند.

«فانّ هذا الّذین قد کان اسیرا فی ایدى الاشرار، یعمل فیه بالهوى و تطلب به الدّنیا.»[6]

آرى این گونه است که حسین علیه السّلام در نهضت اصلاحگرانه‏اش بر آن است تا علم و عالم، شعر، و شاعر، خطیب و خطابه، واعظ و موعظه، اندرز و اندرزگو، محقق و پژوهشگر، نویسنده و استاد، روشنفکر مذهبى و عالم دینى، امام جمعه و جماعت‏ و مرجع علمى و مذهبى را به جایگاه حقیقى‏اش اوج بخشد و آنها را به رسالت تاریخى خویش توجّه دهد.

آن حضرت در کنار خانه خدا روى سخن را به دانشوران و دانشمندان کرد و ضمن پیامى رسا و شورانگیز و شعور آفرین و اندیشاننده، از جمله فرمود:

«ثم انتم ایتها العصابة! عصابة بالعلم مشهورة، و بالخیر مذکورة، و بالنصیحة معروفة، و بالله فی انفس الناس مهابة، یهابکم الشریف، و یکرمکم الضعیف، و یؤثرکم من لا فضل لکم علیه، و لا ید لکم عنده، تشفعون فی الحوائج اذا امتنعت من طلابها، و تمشون فی الطریق بهیبة الملوک و کرامة الاکابر، أ لیس کل ذلک انما نلتموه بما یرجى عندکم من القیام بحق اللَّه ... فاما حق الضعفاء فضیعتم، و اما حقکم بزعمکم فطلبتم ....»[7]

شما اى گروه دانشوران! و اى کسانى که در دانش و علم شهره شهرهاى خویش هستید و در اندرزگویى و خیر خواهى و نیکنامى زبانزد خاص و عام! به پاس آن که نام خدا را بر لب دارید و راه او را در پیش، در دل مردم، شکوه و حرمت یافته‏اید، به گونه‏اى که توانمند و برخوردار از شما حساب مى‏برد و ناتوان و نیازمند، گرامى‏تان مى‏دارد. کسى که بر او نه برترى دارید و نه ریاست، شما را بر خود برترى مى‏بخشد و مقدم مى‏دارد و توانگران و برخورداران جامعه به اشاره شما خواسته نیازمندان را بر مى‏آورند.

به هنگام گذر از کوچه و خیابان با شکوه پادشاهان راه مى‏روید و با سبک و هیبت زمامداران.

آیا این قدرت و شکوه که بدان نایل آمده‏اید، نه به خاطر آن است که از مرزهاى مقررات خدا و حقوق و آزادى بندگان او دفاع کنید؟ و به قانونگرایى و عمل به قانون فراخوانید و همّت گمارید؟

امّا دریغ و درد که نه تنها چنین نکردید که در مرزبانى بیشتر مقررات خدا کوتاهى کردید و با عدم تحرک و جنبش در برابر ستمکاران، حقوق مردم را خوار و بى‏مقدار شمردید و ضایع ساختید و در همان حال آنچه را حق خود مى‏پنداشتید، خواستید و به دست آوردید، امّا در راه خدا، نه از مال خویش مایه گذاشتید و نه جانى به خطر

افکندید و نه با تجاوزکاران درافتادید! شما در این آرزوى خام هستید که خدا بهشت پرطراوت و زیبا، همدمى با پیام‏آوران، و امنیّت از عذاب و کیفرش را به شما ارزانى دارد؛ چه که اینها را حق خویش مى‏پندارید، امّا از آن مى‏ترسم که پرتوى از خشم و کیفر خدا بر شما- گروه از خود راضى- فرود آید؛ چرا که شما به نام علم و دین خدا و در پرتو کرامت او، در جامعه به موقعیّت رسیدید، امّا نه به یکتا پرستان واقعى و آزادمنش، بها مى‏دهید و نه به خاطر خدا بندگانش را احترام مى‏کنید و نه حقوق و کرامت آنان را پاس مى‏دارید.

شما که به خاطر شکسته شدن پاره‏اى از سفارشها و پیمانهاى پدرانتان بر مى‏آشوبید، خود مى‏نگرید که چگونه مقررات و پیمانهاى خدا به دست قانون‏شکنان گسسته شده و به سفارشها و عهدهاى پیامبرش بى‏اعتنایى و بى‏مهرى مى‏گردد، امّا شما پریشان و نگران نمى‏گردید.

در این جامعه استبداد زده، کار حق کشى و بیداد به جایى رسیده است که نابینایان و گنگها، ناتوانان و بیماران زمین‏گیر، بدون سرپرست و پناهى در شهرها رها شده‏اند و کسى به آنان ترحم نمى‏کند و به دادشان نمى‏رسد.



[1] - تحف العقول، ص 270

[2]  - انساب الاشراف، ج3، ص188

[3] - لهوف، ص23

[4] - بحار، ج2، ص58

[5] - الحیاة ، ج2 ،ص308

[6] - نهج البلاغه، نامه 53

[7] - تحف العقول، ص254

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
بازخوانی پیام عاشورا(11)
جمعه 94 آبان 1 , ساعت 7:7 صبح  

باز خوانی

پیام  عاشورا


 

8- آزادگى و آزادى خواهى‏ 

جنبش متفکرانه و حکیمانه و مسالمت آمیز فرهنگى و دینى و انسانى عاشورا، جنبشى براى آزادى و آزادگى و حریت‏طلبى است.

هدفش همان هدف والایى است که پیامبر به آموزگارى و قهرمانى آن وصف مى‏شود، و به آموزش و تحقق آن فرمان بعثت مى‏یابد:

« وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ‏ ...» [1] و مردم نواندیش و مترقى از آن پیام آورى پیروى مى‏کنند که قید و بندهایى را که بر دست و پا و مغز آنان نهاده شده است، همه را بر مى‏دارد تا بیندیشند و از انواع اسارت‏ها و ذلت‏ها به فراخناى آزادى و آزادگى بال گشایند.

همان گوهر کمیابى که آن آزادمنش‏ترین پدر تاریخ به فرزند حریت خواهش سفارش مى‏فرمود که: پسرم! هرگز برده و بنده و دنباله رو دیگرى مباش که خدا تو را آزاد آفریده است.

«و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک اللَّه حرّا.»[2]

با این بیان بر خلاف پندار سنگواره‏اى برخى از تاریک‏اندیشان که نعمت گرانبها و بى‏بدیل و اوج بخش آزادى و آزادیخواهى را هنوز برنمى‏تابند و در آغاز هزاره‏ سوم، هنوز هم واژه‏هاى مقدس و زیباى آزادى، اصلاحات، دموکراسى، حقوق بشر، برابرى همگان در مقابل قانون، حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش، قانونگرایى و عمل در چارچوب قانون، نقد پذیرى حاکمان و پاسخگو بودن صاحبان قدرت و ثروت و امکانات باد آورده در برابر مردم، لزوم مطبوعات آزاد و رسانه‏هاى مستقل را سوغات نامبارک غرب و از ابزارهاى خودساخته تهاجم فرهنگى مى‏پندارند، به باور نگارنده اگر محققى ژرفنگر و با انصاف، اسناد و منطق عاشورا را بنگرد، به آسانى در خواهد یافت که حرکت عاشورا، حرکتى آزادیخواهانه و حریت‏طلبانه است و همین هدف والا یکى از رازهاى جاودانگى و جاذبه و ماندگارى آن است.

آرى، حرکت عاشورا نهضت و حرکتى براى آزادى است، حرکت و جنبشى است براى آزادى وجدان و فطرت، آزادى اندیشه و عقیده، آزادى بیان و قلم، آزادى انتقاد و اعتراض، آزادى دعوت و هشدار، آزادى مقایسه و انتخاب و گزینش آگاهانه، آزادى براى زیستن بصورت موجودى خردمند و خردورز، آزادى از اسارت خودکامگان، آزادى از تحمیل دین‏سازان و بت‏تراشان و طراحان بتکده‏هاى رنگارنگ، آزادى از اسارت خرافات و اوهام، آزادى از اسارت نفس، و آزادى از چاپلوسى‏ها، تملق‏بافى‏ها، ذلت پذیرى‏ها، تحمیل خفت‏ها و پرستش‏هاى چندش آور.

بزرگ پرچمدار عاشورا در حساس‏ترین لحظات از دشمن تجاوزکار مى‏خواست که اگر به دین و آیین و قانون و مقرراتى پایبند نیست، آزادمنش باشد.

« یا شیعة آل ابى سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا أحرارا فی دنیاکم و ارجعوا الى احسابکم ان کنتم عربا کما تزعمون.»[3]

هان اى پیروان دودمان اموى اگر دین و ایمانى ندارید و از حسابرسى روز رستاخیز نمى‏هراسید، پس بیایید و در زندگى این جهان آزاد مرد و آزادمنش باشید و اگر به راستى خود را عرب مى‏پندارید، به نیاکان خویش بیندیشید.

و آن آزاد مرد تاریخ را- که پس از تفکر و تدبر بسیار در فرجام راه و کارش، سرانجام توانست خویشتن را از کند و زنجیرهاى استبداد برهاند و آزادمنشانه بیندیشد و با بریدن از اردوگاه اختناق و فریب به سوى پیشواى آزادى بشتابد- ستود و او را آزادمنش دنیا و آخرت مدال داد و فرمود: «انت حر فی الدّنیا و الآخرة کما سمّتک امّک. »

گوهر آزادى در سبک و سیره حسین علیه السّلام به گونه‏اى سرنوشت ساز و اوج بخش است که رابطه با خدا را نیز آزادمنشانه و سرشار از عشق و کرامت و آزادگى و حق‏شناسى مى‏خواهد و مى‏پسندد، نه تاجرمنشانه و برده‏وار یا بر اساس طمع و ذلّت.

«انّ قوما عبدوا اللَّه رغبة فتلک عبادة التّجّار و انّ قوما عبدوا اللَّه رهبة فتلک عبادة العبید و انّ قوما عبدوا اللَّه شکرا فتلک عبادة الأحرار و هى أفضل العبادة.»[4]



[1] - سوره اعراف، آیه57

[2] - نهج البلاغه، نامه31

[3] - مقتل الحسین، خوارزمی، ج2، ص30

[4] - تحف العقول، ص 250


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   46   47   48   49   50   >>   >
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 217 بازدید
بازدید دیروز: 346 بازدید
بازدید کل: 1403248 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]